۱۶ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

انواع اسراف از دیدگاه قرآن

اسراف

از جمله مفاهیمی که در قرآن مورد تاکید بسیار قرار گرفته موضوع اسراف است. در نگرش قرآنی، می‌توان به ناهنجاری بودن آن بی هیچ تردید و گمانی حکم کرد. اما از آن جایی که ابعاد آن، چنان که باید و شاید روشن و تبیین نشده و همه جوانب آن با رویکرد تحلیلی مورد بررسی قرار نگرفته، در این نوشتار تلاش شده است تا به این موضوع در ابعاد مختلف آن پرداخته شود که البته به جهت مهم بودن مسایل اجتماعی و شناسایی اصول و موارد هنجاری از ضدهنجاری به جنبه اجتماعی آن بیشتر پرداخته شده است.

 

مفهوم اسراف

کاربرد عرفی این واژه در معنای اقتصادی آن موجب شده است که به ابعاد و جوانب دیگر مسئله اسراف، کمتر پرداخته شده و یا به طور کلی نادیده گرفته شود. در حالی که در نگاه قرآنی و نیز کاربردهای واژه نشان می‌دهد که دامنه مفهومی آن نه تنها ابعاد اقتصادی و هنجاری و اخلاقی، بلکه حوزه اعتقادات را نیز شامل می‌شود. بنابراین در حوزه‌های کلامی و اعتقادی و جامعه شناسی و روان شناسی و اصول اخلاقی و تربیتی و اقتصادی می‌توان از اسراف سخن گفت و به بررسی موارد و نیز علل و عوامل آن پرداخت.

واژه اسراف که بیش از 23 بار در آیات متعدد قرآن در اشکال مختلف به کار گرفته، به معنای هرگونه کوتاهی و زیاده‌روی و تجاوز از حد اعتدال و گرایش به سوی افراط و حتی تفریط است.1 از این رو تنها به معنای افراط و تفریط نیست و اختصاصی به کوتاهی و یا زیاده‌روی ندارد. هر چند بیشتر در معنای زیاده‌روی و افراط به کار می‌رود ولی این موجب نمی‌شود که از اطلاق آن دست برداریم و تنها به معنی خروج از اعتدال به سمت و سوی زیاده‌روی بگیریم در حالی که این واژه در بردارنده هرگونه خروجی به سوی کم یا زیاده است. کمینه و یا بیشینه در هر امری را می‌توان اسراف دانست.

اسراف در حوزه اخلاق فردی و اجتماعی به این معناست که شخص صفاتی را در خود پدید آورد که وی را از حالت اعتدال و میانه‌روی بیرون برد. برخی از صفات مانند تکبر و بخل و مانند آن را می‌توان از مصادیق بارز اسراف در حوزه اخلاق معرفی کرد.

در کاربردهای قرآن، اسراف اختصاص به امری خاص مانند امور اقتصادی ندارد بلکه چنان که گفته شد این واژه در آیات قرآنی به معنای هرگونه خروج از اعتدال و میانه‌روی در مسائل بینشی، منشی و کنشی به کار رفته است.

از این جهت گاه با مسئله قوام(حد وسط و اعتدال) هم، معنا می‌گردد و خروج و تجاوز از حد وسط و میانه، اسراف نامیده می‌شود.(فرقان، آیه 67) و گاه با مسئله فساد ارتباط مستقیمی پیدا می‌کند(شعراء، آیه 151 و 152)؛ زیرا هرگونه امری که بر هم زننده تعادل در امور باشد به معنای اسراف خواهد بود و فساد نیز یکی از این حالات خروج و بر هم زننده است.

به نظر می‌رسد که در کاربردهای قرآنی، واژه اسراف ارتباط تنگاتنگ با مفاهیمی چون کفر و ظلم و فسق و مانند آن دارد.

 

ارتباط اسراف و تبذیر
اسراف

چنان که تبذیر با اسراف از این جهت نوعی ارتباط مفهومی پیدا می‌کند؛ زیرا تبذیر به معنای ریخت و پاش دانه و بذر در شرایط نامناسب و به روشی نادرست است که این خود نوعی خروج از میانه و اعتدال و عدالت است.2    

به هر حال در کاربردهای قرآنی اسراف مفهومی فراگیر است که دربردارنده هرگونه خروج از اعتدال است. در این راستا انحراف و خروج از حق و عدالت در امور اعتقادی و اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و مانند آن می‌تواند به عنوان امری اسرافی مورد سرزنش قرار گیرد و از آن بازداشته شود.

به نظر می‌رسد که تفاوتی در این معنا نیست که تجاوز و خروج از اعتدال در کارهای مباح باشد یا کارهای غیر مباح؛ به این معنا که حتی اگر کسی در امور مباح مانند خوردن و آشامیدن از حد و اندازه بگذرد به عنوان مسرف شناخته می‌شود و می‌بایست از انجام آن خودداری ورزد و خود را به میانه و اعتدال نزدیک سازد.

 

انواع اسراف

چنان که بیان شد از کاربرد واژه اسراف در آیات قرآن می‌توان به این نتیجه رسید که این واژه در حوزه مسایل مختلفی به کار رفته و هدف از آن در همه موارد بیان خروج از اعتدال و حد میانه در مسایل و امور بوده است. در این جا به برخی از موارد اشاره شده در آیات قرآن درباره اسراف می‌پردازیم.

 

اسراف اعتقادی

شرک به خدا و بت پرستی و یا کفر به خدا و عدم اعتقاد و باور به توحید به عنوان مصادیقی از اسراف مورد اشاره و سرزنش قرار گرفته است.(طه، آیه 124 و 127) از نظر قرآن، این گونه نگرش به هستی و جهان‌‌بینی، امری نادرست و به دور از اعتدال و حقانیت است. پیامد چنین نگاهی در دنیا و آخرت گرفتاریهای متعدد و نابینایی و عدم درک درست مسایل دیگر است. کسی که ناتوان از درک هستی و نقش خداوندگاری است، در مسایل روزانه خویش نیز نمی‌تواند تحلیل درستی از مسایل داشته باشد و در نتیجه آن رفتار و کنش‌ها و واکنش‌هایش وی را از رسیدن به مقصد دور می‌سازد و همواره با دست خویش خود را گرفتار اموری می‌کند. که جز بدبختی حاصلی نخواهد داشت.

در نگاه قرآنی و نیز کاربردهای واژه نشان می‌دهد که دامنه مفهومی آن نه تنها ابعاد اقتصادی و هنجاری و اخلاقی، بلکه حوزه اعتقادات را نیز شامل می‌شود. بنابراین در حوزه‌های کلامی و اعتقادی و جامعه شناسی و روان شناسی و اصول اخلاقی و تربیتی و اقتصادی می‌توان از اسراف سخن گفت و به بررسی موارد و نیز علل و عوامل آن پرداخت.

به عنوان نمونه کسی که خدا و نقش او را در مدیریت و اداره دنیا و به درستی درنیابد با پدید آمدن کوچکترین مشکلی، به اندوه دچار می‌شود و یا هرگاه مالی را از دست دهد اندوهگین می‌شود. این گونه است که عدم درک و تحلیل درست از هستی و بینش نادرست نسبت به خدا و جایگاه او موجب می‌شود که در امور دنیوی و گرفتاری‌های آن خود را ببازد و بر مشکلات خویش بیافزاید. افزون بر آن که در آخرت نیز می‌بایست پاسخگوی رفتار و اعمال و عقیده خویش باشد و به عذاب‌های دردناک گرفتار شود.

 

اسراف اخلاقی
پول

اسراف اخلاقی به معنای گرایش به مادیات و قطع علاقه از خداوند است. آیات قرآن بسیاری از صفات انسانی را که موجب می‌شود او به گناه دست زند، به عنوان امری اسرافی مورد بررسی و تحلیل قرار داده و از آن بازداشته است.

اسراف در حوزه اخلاق فردی و اجتماعی به این معناست که شخص صفاتی را در خود پدید آورد که وی را از حالت اعتدال و میانه‌روی بیرون برد. برخی از صفات مانند تکبر و بخل و مانند آن را می‌توان از مصادیق بارز اسراف در حوزه اخلاق معرفی کرد.

در حوزه عمل اجتماعی نیز وقتی سخن از اسراف به میان می‌آید مراد از آن رفتارهای ناشایستی است که از فرد سر می‌زند. به عنوان نمونه استکبارورزی که در نابهنجاری‌های زشت اجتماعی و بازتاب صفت زشت اخلاقی تکبر است از جمله نمونه‌های خروج از اعتدال و تجاوز از حد و حدود است. انحراف جنسی(اعراف، آیه 80 و 81 و ذاریات آیه 32 و 34) و انجام اعمال زشت خودکامگی، استکبار، استثمار و خونریزی و ستم و هرگونه فساد و تباهی اجتماعی از مصادیق بارز اسراف به شمار می‌رود.3 تاکید بر میانه‌روی در همه امور

از آن جایی که آثار اجتماعی اسراف در حوزه هنجاری بسیار زیاد و تاثیرگذار است، خداوند از مومنان می‌خواهد که همواره اعتدال و میانه‌روی در امور را سرلوحه خویش قرار دهند و با اسراف خویش موجبات تباهی و فساد در جامعه و زمین را فراهم نیاورند.(شعراء، آیه 152)

بی گمان اسراف در همه حوزه‌ها آثار زیانباری به جای خواهد گذاشت که از جمله آنها می‌توان به دوری از محبت خدا(اعراف آیه، 31 و انعام، آیه141) و نیز سستی و ضعف در رسیدن به موفقیت در حوزه‌های مختلف زندگی اشاره کرد.(آل عمران، آیه 147) چنان که اسراف در حوزه اقتصادی موجب اتلاف منابع ثروت می‌شود و رفاه فردی و عمومی جامعه را با خطر مواجه می‌سازد. به هر حال قرآن، اسراف را به عنوان یک رویکرد ضد هنجاری شناسایی و مورد تحلیل قرار می‌دهد و با اشاره به ابعاد مختلف و مصادیق و موارد گوناگون و آثار زیانبار آن در دنیا و آخرت، از مومنان می‌خواهد که خود را از آن رهایی بخشند و با دوری از شهوت پرستی(اعراف، آیه 81) و پرهیز از روحیه ناسپاسی و کفران نعمت(اسراء، آیه 26) تکبر و خودکامگی و استعمار و سیطره جویی(یونس، آیه 31 و دخان، آیه 44 و نمل، آیه 34) و عُجب و خودبینی (یونس آیه 12) خود را از آن برهاند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Farzad Moo

زندگینامه امام زمان، حضرت مهدی (ع)


زندگینامه امام زمان حضرت مهدی عجآخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست.

 

زندگینامه امام زمان، حضرت مهدی (ع)

نام: محمد بن الحسن
کنیه: ابوالقاسم
امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است. در روایات آمده است که شایسته نیست آن حضرت را با نام و کنیه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج):

مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح.
شیعیان در دوران غیبت صغرى ایشان را «ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بیش از 180 لقب براى امام زمان(ع) بیان شده است.

ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج):

وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام زمان حضرت مهدی (عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال 260 ق به دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی را در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید.

آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان به اراده خداوند و به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی(عج) نیز در حالی که جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان بویی ببرند، در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم به جهان هستی گذاشتند.

سیمای امام زمان حضرت مهدی (عج)

پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام هر کدام در سخنان خود به اوصاف امام مهدی(عج) اشاره کرده اند. حضرت امام رضا علیه السلام در توصیف ویژگی های چهره و سجایای اخلاقی و ویژگی های برجسته آن حضرت می فرمایند: «قائم آل محمد(عج) هاله هایی از نور چهره زیبای او را احاطه کرده است رفتار معتدل و چهره شادابی دارد. از نظر ویژگی های جسمی شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) است. نشانه خاصّ او آن است که گرچه عمر بسیار طولانی دارد، ولی از سیمای جوانی برخوردار است؛ تا آن جا که هر بیننده ای او را چهل ساله یا کمتر تصور می کند. از دیگر نشانه های او آن است که تا زمان مرگ با وجود گذشت زمان بسیار طولانی هرگز نشان پیری در چهره او دیده نخواهد شد».
 
حجت خدا
روزی عثمان بن سعید بن عمری به همراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه به حضور امام عسکری علیه السلام رسیدند تا درباره جانشین آن حضرت سؤال کنند و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری کنند. راوی می گوید: وقتی عثمان بن سعید به حضرت عسکری علیه السلام گفت: آمده ایم تا درباره مطلب مهمی که شما به آن آگاه ترید از شما سؤال کنیم، حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: بنشین عثمان. پس از ساعتی امام علیه السلام فرمودند: آیا می خواهید بگویم به چه منظوری آمده اید؟ همه گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید. آنگاه حضرت فرمودند: آمده اید تا درباره حجت خدا و امام پس از من بپرسید. همه گفتند: آری. در این لحظه ناگهان پسری که چهره درخشانی چون ماه داشت و از هر حیث به امام عسکری علیه السلام شبیه بود وارد شد. حضرت فرمودند: بعد از من پیشوای شما و جانشینم این فرزند من است. مواظب باشید پس از من در دین دچار آشفتگی نشوید...

دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج)

دوران زندگی امام زمان حضرت مهدی (عج) به چهار دوره تقسیم می شود:

1) از تولد تا غیبت امام زمان حضرت مهدی (عج):

امام زمان حضرت مهدی (عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام زمان حضرت مهدی (عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.

2) غیبت صغری امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال 329 ق ادامه پیدا کرد. در این دوره امام زمان حضرت مهدی (عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می پرداختند.

3) دوره غیبت کبری امام زمان حضرت مهدی (عج):

این دوران از سال 329 ق شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده اند.

4) دوره حکومت امام زمان حضرت مهدی (عج):

پس از ظهور، امام زمان حضرت مهدی (عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.

 

صورت و سیرت امام زمان حضرت مهدی (عج)

چهره و شمایل حضرت مهدی ( ع ) را راویان حدیث شیعی و سنی چنین نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابروانی هلالی و کشیده ، چشمانش سیاه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهایش براق و گشاد ، بینی اش کشیده و زیبا، پیشانی اش بلند و تابنده . استخوان بندی اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهایش درشت .گونه هایش کم گوشت و اندکی متمایل به زردی  - که از بیداری شب عارض شده -بر گونه راستش خالی مشکین . عضلاتش پیچیده و محکم ، موی سرش بر لاله گوش ریخته ، اندامش متناسب و زیبا ، هیاتش خوش منظر و رباینده ، رخساره اش در هاله ای از شرم بزرگوارانه و شکوهمند غرق . قیافه اش از حشمت و شکوه رهبری سرشار .نگاهش دگرگون کننده ، خروشش دریاسان ، و فریادش همه گیر " .حضرت مهدی صاحب علم و حکمت بسیار است و دارنده ذخایر پیامبران است . وی   نهمین امام است از نسل امام حسین ( ع ) اکنون از نظرها غایب است . ولی مطلق و خاتم اولیاء و وصی اوصیاء و قائد جهانی و انقلابی  اکبر است . چون ظاهر شود ، به کعبه تکیه کند ، و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند .حضرت مهدی ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلی است و همه هستی او را فراگرفته است . مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد . خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند . در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد .مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی  اگر حق کسی زیر دندان دیگری   باشد ، از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مکه - قبله مسلمین - مرکز حکومت انقلابی مهدی   شود . نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند ...برخی به او بگروند ، با دیگران جنگ کند ، و هیچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی   ، باقی   نماند و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سیاست عادله قرآنی   ، در جهان جریان نیابد . آری ، چون مهدی ( ع ) قیام کند زمینی  نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بیاموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت کنند . در آن روزگار ، قدرت عقلی توده ها تمرکز یابد . مهدی ( ع ) با تایید الهی   ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی  در همگان پدید آورد ... .مهدی ( ع ) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی  بیمانند دست یابند . حتی   چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفینه های  زمین و دیگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بیفسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود .در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی  ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند .مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگیرد .

اصحاب و یاران امام زمان حضرت مهدی (عج):

1. عثمان بن سعید عمروى (متوفاى سال 265 ق.).

2. محمد بن عثمان عمروى (متوفاى سال 304ق.).

3. حسین بن روح نوبختى (متوفاى سال 326ق.).

4. على بن محمد سمرى (متوفاى سال 329ق.).

این چهار تن نماینده بلافصل امام زمان حضرت مهدی (عج) بودند که در ایام غیبت صغرى، پس از شهادت امام حسن عسکرى(ع)، از سال 260 تا 329، به مدت 70 سال به ترتیب، واسطه میان امام زمان حضرت مهدی (عج) وشیعیان ایشان بودند. این چهار نفر به «نوّاب اربعه» مشهورند. ولى در هنگام خروج آن حضرت، 313 نفر از یارانش به او پیوسته و نخستین هسته لشکریان امام زمان حضرت مهدی (عج) را تشکیل مى‏دهند. علاوه بر آنان، هزاران نفر در ایام غیبت آن حضرت به این مقام ارجمند نایل شده‏اند که بر دیگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند. همچنین افراد بسیارى در ایام غیبت به محضرش شرفیاب گشته و از عنایاتش بهره‏مند شده‏اند که در این جا به نام برخى از آنان اشاره مى ‏گردد:

1. اسماعیل بن حسن هرقلى.
2. سید محمد بن عباس جبل عاملى.
3. سید عطوه علوى حسنى.
4. امیراسحاق استرآبادى.
5. ابوالحسین بن ابى بغل.
6. شریف عمر بن حمزه.
7. ابوراجح حمامى.
8. شیخ حر عاملى.
9. مقدس اردبیلى.
10. محمد تقى مجلسى.
11. میرزا محمد استرآبادى.
12. علامه بحر العلوم.
13. شیخ حسین آل رحیم.
14. ابوالقاسم بن ابى جلیس.
15. ابو عبداللَّه کندى.
16. ابو عبداللَّه جنیدى.
17. محمد بن محمد کلینى.
18. محمد بن ابراهیم بن مهزیار.
19. محمد بن اسحاق قمى.
20. محمد بن شاذان نیشابورى.


زمامداران معاصر امام زمان حضرت مهدی (عج) :

امام زمان حضرت مهدی (عج) از زمان تولد (سال 255 هجرى) تا زمان ظهور و تشکیل حکومت جهانى، با تمام حاکمان و زمامداران کشورهاى اسلامى و غیر اسلامى، معاصر بوده و خواهد بود؛ اما خلفاى عباسى که در ایام غیبت صغراى آن حضرت بر مسلمانان حکومت راندند، عبارتند از:

1. مهتدى عباسى (255 - 256ق.).

2. معتمد عباسى (256 - 279ق.).

3. معتضد عباسى (279 - 289ق.).

4. مکتفى عباسى (289 - 295ق.).

5. مقتدر عباسى (295 - 320ق.).

6. قاهر عباسى (320 - 322ق.).

7. راضى عباسى (322 - 329ق.).

8. متقى عباسى (329 - 333ق.).

هنگامى که امام زمان حضرت مهدی (عج) ظهور کند و قیام آزادى بخش وى فراگیر شود، برخى از سلاطین و حاکمان کشورها در برابر او تواضع نموده و سر تسلیم فرود مى‏آورند و برخى دیگر با آن حضرت، به مقابله و منازعه بر مى‏خیزند و پس از درگیرى، متحمل شکست و اضمحلال خواهند شد و حکومت آن حضرت، از شرق تا غرب کره زمین را فرا خواهد گرفت. در این باره، روایات فراوانى از معصومین(ع)نقل شده است که براى نمونه، حدیثى را از امام محمد باقر(ع) بیان مى‏کنیم:

عَن أبی جعفر(ع) قال: القائِمُ مِنّا مَنصُورٌ بالرُّعبِ، مُؤیّدٌ بالنَّصر، تُطوى‏ له الأرضُ وَتظهَرُ لَهُ الکنوزُ ویبلغُ سُلطانه المشرقَ والمغرِبَ ویُظِهرُ اللَّهُ دینهُ على الدّینِ کُلّه ولو کَرِهَ المُشرکون فلا یَبقى‏ على وجهِ الأرضِ خرابٌ إلّا عمّر وینزلُ روحُ‏اللَّهِ عیسى بن مریم فیُصلّی خلفه.(1)

قیام کننده از ما منصور به رعب و مؤیّد به نصر است. زمین از براى او در نوردیده شود و گنج‏هاى پنهان را براى او آشکار کند. سلطنت و حکومت او شرق و غرب را فرا خواهد گرفت و خداوند منان، به دست او دین خود را بر همه دین‏ها غالب گرداند، اگر چه مشرکان را خوش نیاید. در روى زمین هیچ خرابى باقى نماند، مگر این که آبادش کند و روح اللَّه، عیسى بن مریم از آسمان نازل شده و بر او اقتدا کند و پشت سرش نماز بخواند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Farzad Moo

زندگانی حضرت امام حسن عسکری(ع)

imam-hasan-askari (2) 

 

امام حسن عسکری (ع ) در سال ۲۳۲هجری در مدینه چشم به جهان گشود . مادر والا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت راداشت ، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد . این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد . کنیه آن حضرت ابامحمد بود .

 

 

صورت و سیرت امام حسن عسکری (ع ) 

امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت . ابروهای سیاه کمانی ، چشمانی درشت و پیشانی گشاده داشت . دندانها درشت و بسیار سفید بود .

خالی بر گونه راست داشت . امام حسن عسکری (ع ) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود . راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش – در ایام عمر کوتاه خود – روشن کرد .

  

 

دوران امامت

به طور کلی دوران عمر ۲۹ساله امام حسن عسکری (ع ) به سه دوره تقسیم می گردد : دوره اول ۱۳سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت . دوره دوم ۱۰سال در سامرا قبل از امامت . دوره سوم نزدیک ۶ سال امامت آن حضرت می باشد . دوره امامت حضرت عسکری (ع ) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود . خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند

 

 امام حسن عسکری (ع ) از شش سال دوران اقامتش ، سه سال را در زندان گذرانید

 

زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود ، تا بتواند آن حضرت را – به وسیله آن دو غلام – آزار بیشتری دهد ، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند .

 

وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند ، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید . عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات می کرد به احترام آن حضرت برمی خاست ، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید . پیوسته می گفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیده ام ، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است . پسر عبیدالله خاقان می گفت : من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم . مردم را نسبت به او متواضع می یافتم . می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند . با آنکه امام (ع ) جز با خواص شیعیان خود آمیزش نمی فرمود ، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات ، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت . ” از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع ) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت ، اموال و اوقات شیعه ، به دست کسانی سپرده می شد که دشمن آل محمد (ص ) و جریانهای شیعی بودند ، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود .

 

چنانکه نوشته اند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا ، والی اوقاف و صدقات بود در قم ، و او نسبت به اهل بیت رسالت ، نهایت مرتبه عداوت را داشت ” . ” نیز اصحاب امام حسن عسکری ، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود ، کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد می زیستند ، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی ، پس از شهادت حضرت رضا (ع ) معمول داشت ، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری واداشته بود . این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی ، این همه سختی را تحمل می کرد ، و لحظه ای از حراست ( و نگهبانی ) موضع غفلت نمی کرد ” .

 

اینکه گفتیم : حضرت هادی (ع ) و حضرت امام حسن عسکری (ع ) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما – جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه می نمودند – کمتر معاشرت می کردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع ) نزدیک بود ، و مردم می بایست کم کم بدان خو گیرند ، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند ، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید .

 

باری ، امام حسن عسکری (ع ) بیش از ۲۹سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی ، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (ع ) می رسیدند بر جای گذاشت . در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد ، و فرهنگ شیعی – که تا آن زمان شناخته شده بود – در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام ، گردید . در قدرت علمی امام (ع ) – که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه گرفته بود – نکته ها گفته اند . از جمله : همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد .

 

imam-hasan-askari 

 

شهادت امام حسن عسکری (ع )

شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال ۲۶۰هجری نوشته اند . در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبیدالله بن خاقان گوید روزی برای پدرم ( که وزیر معتمد عباسی بود ) خبر آوردند که ابن الرضا – یعنی حضرت امام حسن عسکری – رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد .

 

خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود ، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولی گردیده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را – که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند – امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات ( داور داوران ) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند . و این کارها را برای آن می کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته ، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال ۲۶۰ ه . ق آن امام مظلوم در سن ۲۹سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود .

 

 

بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد … تا دو سال تفحص احوال او می کردند … . این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او – از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص ) می پیوست ، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان – همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد .

 

 

بدین جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری (ع ) رفت و آمد بسیار می کردند ، و جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند . به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (ع ) و حضرت موسی (ع ) تکرار می شد . حتی قابله هایی را گماشته بودند که در این کار مهم پی جویی کنند . اما خداوند متعال – چنانکه در فصل بعد خواهید خواند – حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ کرد ، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموریت الهی خود را انجام دهد . باری ، علت شهادت آن حضرت را سمی می دانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد ، از کردار زشت خود پشیمان شد . بناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند ، به ویژه در مأموریتهایی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع ) در میان بود ، برای معالجه فرستاد . البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود . بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت ، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست . مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند .

 

imam-hasan-askari (3)

 

ماجرای جانشین بر حق امام عسکری

ابوالادیان می گوید : من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع ) می کردم . نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم . در مرض موت ، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید ، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود . ابوالادیان به امام عرض می کند : ای سید من ، هرگاه این واقعه دردناک روی دهد ، امامت با کیست ؟ فرمود : هر که جواب نامه من را از تو طلب کند .

 

ابوالادیان می گوید : دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما . امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد . ابوالادیان می گوید : باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم . امام می گوید : هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست . ابوالادیان می گوید : مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم . رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود . داخل خانه امام ، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری را دیدم که نشسته ، و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت می گویند . من از این بابت بسیار تعجب کردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم . اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد . چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود ، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند .

 

 

چون جعفر به نماز ایستاد ، طفلی گندمگون و پیچیده موی ، گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت : ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم . رنگ جعفر دگرگون شد . عقب ایستاد . سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن کرد . سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامه ها را که با تو است تسلیم کن . من جواب نامه را به آن کودک دادم . پس ” حاجزوشا ” از جعفر پرسید : این کودک که بود ، جعفر گفت : به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام . در این موقع ، عده ای از شیعیان از شهر قم رسیدند ، چون از وفات امام (ع ) با خبر شدند ، مردم به جعفر اشاره کردند . چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند : بگو که نامه هایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است ؟ جعفر گفت : ببینید مردم از من علم غیب می خواهند ! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت : ای مردم قم با شما نامه هایی است از فلان و فلان و همیانی ( کیسه ای ) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا . شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن . جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد . معتمد گفت : بروید و در خانه امام حسن عسکری (ع ) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید . رفتند و از کودک اثری نیافتند . ناچار ” صیقل ” کنیز حضرت امام عسکری (ع ) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینکه او حامله است . ولی هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند . خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نیز در کنف حمایت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان می باشد . درود خدای بزرگ بر او باد .



- منبع، پورتال آسمونی  http://www.asemooni.com/biography/religious/imam-hasan-askari#ixzz3f8GauIAV

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Farzad Moo

زندگینامه امام هادی (ع)


امام هادی(ع)

 

 


تولد امام دهم شیعیان حضرت امام علی النقی (ع ) را نیمه ذیحجه سال 212 هجری قمری نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت مقام ولایت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نیکو وظیفه مادری را به انجام رسانید و بدین مأموریت خدایی قیام کرد . نام آن حضرت - علی - کنیه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادی " و " نقی " بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و دوران امامتش 33 سال بود .

 

در این مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعلیم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدینه عهده دار بود ، و لحظه ای از آگاهانیدن مردم و آشنا کردن آنها به حقایق مذهبی نمی آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خلیفه ستمگر وقت - یعنی متوکل عباسی - آنی آسایش نداشت .

 

به همین جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدینه بنا بر دشمنی دیرینه و بدخواهی درونی ، به متوکل خلیفه زمان خود نامه ای خصومت آمیز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگیزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقیقت آنچه در شأن خودش و خلیفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و این همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولایت و علم و فضیلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدینه می کشانید و این کوته نظران دون همت که طالب ریاست ظاهری و حکومت مادی دنیای فریبنده بودند ، نمی توانستند فروغ معنویت امام را ببینند .

 

و نیز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمین ( = مکه و مدینه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدینه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از این دیار بیرون بر ، که بیشتر این ناحیه را مظیع و منقاد خود گردانیده است " . این نامه و نامه حاکم مدینه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در سنگر مبارزه علیه دستگاه جبار عباسی است .

 

از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربیت شدند که هر یک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای زمان بودند ، و بدین سان پایه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر این فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پیش نیامده بود ، معلوم نبود سرنوشت این معارف مذهبی به کجا می رسید ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع ) به بعد دیگر چنین فرصتهای وسیعی برای تعلیم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدودیت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که باید و شاید پیش نیامد .

 

با این همه ، دوستداران این مکتب و یاوران و هواخواهان ائمه طاهرین - در این سالها به هر وسیله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دینی خود ، و گرفتن دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پیشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری خلافت به حضور امامان والاقدر می رسیدند و از سرچشمه دانش و بینش آنها ، بهره مند می شدند و این دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پیوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدینه و مانند آن ، نشان دهنده این هراس همیشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمین ( مکه و مدینه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآیند و سر از اطاعت خلیفه وقت درآورند .

 

بدین جهت پیک در پیک و نامه در پی نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدینه به سامرا - که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . برخی از بزرگان مدت این زندانی و تحت نظر بودن را - بیست سال - نوشته اند .

 

پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه یحیی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدینه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهیم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به یحیی بن هرثمه گفت : ای مرد ، این امام هادی فرزند پیغمبر خدا (ص ) می باشد و می دانی متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پیغمبر (ص ) در روز قیامت از تو بازخواست می کند . یحیی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نیز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصیف ترکی . ا

 

و نیز به یحیی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همین وصیف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . از شنیدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزید و هراسی ناشناخته بر دلش چنگ زد . از این مطالب که از قول یحیی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار می گردد ، و نیز این مطالب دلیل است بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعیت امام و موضع خاص او در بین هواخواهان و شیعیان آن حضرت داشته است .

 

باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده بود ، متوکل از یحیی پرسید : علی بن محمد چگونه در مدینه می زیست ؟ یحیی گفت : جز حسن سیرت و سلامت نفس و طریقه ورع و پرهیزگاری و بی اعتنایی به دنیا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چیزی ندیدم ، و چون خانه اش را - چنانکه دستور داده بودی - بازرسی کردم ، جز قرآن مجید و کتابهای علمی چیزی نیافتم . متوکل از شنیدن این خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد . با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سیدالشهداء (ع ) آب بستند و زیارت کنندگان آن مرقد مطهر را از زیارت مانع شدند ، و دشمنی یزید و یزیدیان را نسبت به خاندان رسول اکرم (ص ) تازه گردانیدند ، با این همه در برابر شکوه و هیبت حضرت هادی (ع ) همیشه بیمناک و خاشع بود .

 

مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی به سزا داشت . روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع ) هدیه فرستد . در این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود گفت : یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد . وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی حاصل می شود .

 

چنین کردند ، آن جراحت بهبودی یافت . مادر متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع ) فرستاد . اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دینار فراوانی در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است . متوکل سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بیاورند تا آسیبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گوید : دیدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختیار توست .

 

آن مرد خانه را تفتیش کرد . چیزی جز آن کیسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کیسه دیگری سر به مهر در خانه وی نیافت ، که مهر مادر خلیفه بر آن بود . امام فرمود : زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به نزد متوکل بر . این کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنیا و مال دنیا اعتنایی نداشت پیوسته با لباس پشمینه و کلاه پشمی روی حصیری که زیر آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی می کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق می فرمود .

 

با این همه ، متوکل همیشه از اینکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند و خلافت و ریاست ظاهری بر وی به سر آید بیمناک بود . بدخواهان و سخن چینان نیز در این امر نقشی داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیاد است که شیعیان او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند " . متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد .

 

این قبیل مراقبتها پیوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت . و نیز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در میان بیابان وسیعی ، در موضعی روی هم بریزند . ایشان چنین کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالی " نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( علیه السلام ) را نیز به آنجا طلبید و گفت : شما را اینجا خواستم تا مشاهده کنید سپاهیان من را . و از پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند ، تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت او اراده خروج بر او نمایند " .

 

در این مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی ، مستقیم و غیر مستقیم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهایی که در اقامتگاه امام (ع ) می شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتی از بنی عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سید محمد - که حرم مطهر وی در نزدیکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - یاد شده است . این نکته نیز می رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر می زده اند . "

 


اصحاب و یاران امام دهم (ع )
در میان اصحاب امام دهم ، برمی خوریم به چهره هایی چون " علی بن جعفر میناوی " که متوکل او را به زندان انداخت و می خواست بکشد . دیگر ادیب معروف ، ابن سکیت که متوکل او را شهید کرد . و علت آن را چنین نوشته اند که دو فرزند متوکل خلیفه عباسی در نزد ابن سکیت درس می خواندند . متوکل از طریق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکیت از هواخواهان علی (ع ) و آل علی (ع ) است .

 

متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکیت را به حضور خود خواست و از وی پرسید : آیا فرزندان من شرف و فضیلت بیشتر دارند یا حسن و حسین فرزندان علی (ع ) ؟ ابن سکیت که از شیعیان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سید جنت ابدی الهی اند قابل قیاس و نسبت نیستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم دیده مصطفی کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمی توان سنجید . متوکل از این پاسخ گستاخانه سخت برآشفت .

 

در همان دم دستور داد زبان ابن سکیت را از پشت سر درآوردند و بدین صورت آن شیعی خالص و یار راستین امام دهم (ع ) را شهید کرد . دیگر از یاران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظیم حسنی است . بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شریفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام منتهی می شود ... " از اکابر محدثین و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و یاران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادی (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب نوشته .

 

نوشته اند : " حضرت عبدالعظیم از خلیفه زمان خویش هراسید و در شهرها به عنوان قاصد و پیک گردش می کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شیعیان مخفی شد ... " . " حضرت عبدالعظیم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنین استنباط می شود که ترس این عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حدیث گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سیاسی او بوده است . او نیز مانند دیگر داعیان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سیاسی صحیح و تصحیح اصول رهبری در اجتماع اسلامی می کوشیده است ، و چه بسا از ناحیه امام ، به نوعی برای این کار مأموریت داشته است .

 

زیرا که نمی شود کسی با این قدر و منزلت و دیانت و تقوا ، کسی که حتی عقاید خود را بر امام عرضه می کند تا از درست بودن آن عقاید ، اطمینان حاصل کند - به طوری که حدیث آن معروف است - اعمال او ، به ویژه اعمال اجتماعی و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال چه به این رضایت تصریح شده باشد ، یا خود حضرت عبدالعظیم با فرهنگ دینی و فقه سیاسی بدان رسیده باشد " .

 

 

صورت و سیرت حضرت امام هادی (ع )
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هایش اندکی برآمده و سرخ و سفید بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسیار می کرد . امام آن چنان شکوه و هیبتی داشت که وقتی بر متوکل خلیفه جبار عباسی وارد می شد او و درباریانش بی درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمی خاستند .

 

خلفایی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعین ، معتز ، همه به جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی خود را ظاهر می کردند ولی همه ، به خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و این فضیلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را دیده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پیوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نیاز با معبود می گذشت . لباس وی جبه ای بود خشن که بر تن می پوشید و زیر پای خود حصیری پهن می کرد . هر غمگینی که بر وی نظر می کرد شاد می شد . همه او را دوست داشتند . همیشه بر لبانش تبسم بود ، با این حال هیبتش در دلهای مردم بسیار بود .

 

 

شهادت امام هادی (ع )
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری به وسیله زهر به شهادت رسید . در سامرا در خانه ای که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او بود . معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از این سال امام حسن عسکری پیشوای حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بیست سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .

 

 

زن و فرزندان امام هادی (ع )
حضرت هادی (ع ) یک زن به نام سوسن یا سلیل و پنج فرزند داشته است . 1 - ابومحمد حسن علیه السلام ( امام عسکری (ع ) یازدهمین اختر تابناک ولایت و امامت است ) . 2 - حسین . 3 - سید محمد که یک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود آراسته و پرهیزگار که بسیاری گمان می کردند مقام ولایت به وی منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شیعیان است در نزدیکی سامرا می باشد . 4 - جعفر . 5 - عایشه ، یا به نقل شادروان شیخ عباس قمی " علیه " .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Farzad Moo

زندگینامه امام جواد (ع)


امام جواد

 

 امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در ۱۰ رجب سال ۱۹۵ هجری در مدینه به دنیا آمد.

 

نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است . القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می باشد . مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است .

 

امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت . مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد . " از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد .

 

رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است " . از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود . مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد .

 

باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت .

 

برای نمونه ، یکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زیر نقل می کنیم : " عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید . گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید . گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود . خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست .

 

خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟ من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند . یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید . خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : ... و ایدیکم الی المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید . دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مسأله چه می گویید ؟ آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب معذور بدار .

 

خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید . حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم . این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد . خلیفه پرسید : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان المساجد لله ... " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد . معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند . ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است .

 

سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین ، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می گویم . معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ، و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد .

  

این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد . این روش را - قبل از معتصم - مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار می برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند درآمد .

  

روزی از آنجا که " یحیی بن اکثم " به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع ) احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که پیرمردی سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه می فرمایی مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت می خواهد بپرس . یحیی بن اکثم پرسید : اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد .

  

نمی دانست چگونه جواب گوید . سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند . مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ، روی به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت : - دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد . باری ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد . امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر یک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند : ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر شیعی مشهور - ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند .

 

اینان نیز ( همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند . فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند . عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و ... - به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم عقیده سیاسی او را نیز بدانم . ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .

  

اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، می نوشت و آنان از شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنی شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند . ابن ابی عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ، تازیانه ها زدند . کتابهای او را که مأخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدین سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه ظالمانه !

 

شهادت حضرت جواد (ع )
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است .

 

دوران عمر آن امام بزرگوار25 سال  و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید . امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند .

  

علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود . از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد .

 

این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید . آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد . امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت . ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت . حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است .

 

زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )
زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت . حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :

1 - حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی ) 2 - ابواحمد موسی مبرقع 3 - ابواحمد حسین 4 - ابوموسی عمران 5 - فاطمه 6 - خدیجه 7 - ام کلثوم 8 - حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Farzad Moo

زندگینامه امام رضا (ع)


تولد و شهادتزندگینامه مختصر امام رضا علیه السلام - فضیلت زیارت

امام رضا ( ع ) در روز جمعه ، یا پنج شنبه 11ذی  حجه یا ذی قعده یا ربیع الاول سال 153یا 148هجری در شهر مدینه پا به دنیا گذاشت (11 ذی قعده سال 148 مشهور تر است) . همچنین وفات آن حضرت در روز جمعه یا دوشنبه آخر صفر یا 17یا 21ماه مبارک رمضان یا 18جمادی الاولی یا 23ذی  قعده یا آخر همین ماه در سال 203یا 206یا 202هجری اتفاق افتاده است . شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا گوید قول صحیح آن است که امام رضا ( ع ) در 21رمضان ، در روز جمعه سال 203هجری در گذشته است . وفات آن حضرت در سال 203در طوس و در یکی از روستاهای نوقان به نام سناآباد اتفاق افتاد .(در خصوص شهادت نیز آخر صفر سال 203 ه ق مشهورتر است).

والدین امام

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام ) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ه.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادرگرامیشان " نجمه " نام داشت .

در مطالب السؤول گفته شده است که : مادر آن حضرت کنیزی بود که خیزران مرسی نام داشت . برخی نام وی را شقراء نوبیه ، ذکر کرده اند که اروی ، اسم او و شقراء لقب وی بوده است.
طبرسی در اعلام الوری گوید : مادرش کنیزی بود به نام نجمه که به وی ام البنین می گفتند . برخی نام مادر آن حضرت را سکن نوبیه و تکتم نیز گفته اند .

کنیه آن حضرت

کنیه آن حضرت را ابوالحسن و نیز ابوالحسن ثانی خوانده اند . ابو الفرج اصفهانی  در مقاتل الطالبین روایتی نقل کرده و مبنی بر آن که کنیه آن حضرت ، ابو بکر بوده است . وی به سند خود از عیسی بن مهران از ابوصلت هروی نقل کرده است که گفت : روزی مأمون از من پرسشی کرد . گفتم : ابو بکر در این باره چنین و چنان گفته است . مأمون پرسید : کدام ابو بکر ؟ ابو بکر ما یا ابو بکر اهل سنت ؟ گفتم ابوبکر ما . پس عیسی از ابوصلب پرسید : ابو بکر شما کیست ؟ پاسخ داد : علی بن موسی الرضاست که بدین کنیه خوانده می شود .

لقب

در کتاب مطالب السؤول در این باره آمده است : القاب آن حضرت عبارت است ازرضا، صابر ، رضی و وفی ، که مشهورترین آنها رضاست . در فصول المهمة نیز مشابه این مطلب آمده با این تقاوت که در آنجا به جای القاب رضی و وفی ، زکی و ولی  یاد شده است . در مناقب ابن شهر آشوب گفته شده است : احمد بزنطی گوید : بدان جهت آن حضرت را رضا نامیدند که او از خدا در آسمانش رضا بود و رای پیامبر و ائمه در زمین رضا بود . و نیز گفته اند چون مخالف وموافق گرد آن حضرت بودند وی را رضا نامیدند . همچنین گفته اند : چون مأمون بدان حضرت ، رضایت داد وی را رضا گفتند .

بنا بر روایتى در عیون اخبار الرضا (1/13) علت ملقب بودن آن حضرت به«رضا»این بوده است که«رضی به المخالفون من أعدائه کما رضی به الموافقون من أولیائه و لم یکن ذلک لأحد من آبائه علیهم‏السلام فلذلک سمی من بینهم بالرضا...»یعنى هم دشمنان مخالف و هم دوستان موافق به (ولایت عهد او) رضایت دادند و چنین چیزى براى هیچیک از پدران او دست نداده بود، از این رو در میان ایشان تنها او به«رضا»نامیده شد

اما به روایت طبرى (وقایع سال 201) مأمون آن حضرت را«الرضى من آل محمد»نامید و صدوق هم بنا بر روایتى دیگر در عیون اخبار الرضا (2/147) چنین گفته است.

فرزندان امام رضا 
کمال الدین محمدبن طلحه در مطالب السؤول گوید : آن حضرت شش فرزند داشت . پنج پسر و یک دختر . نام فرزندان وی چنین است : محمد قانع ، حسن ، جعفر ، ابراهیم ، حسن و عایشه. 
عبد العزیزبن اخضر جنابذی در معالم العتره و ابن خشاب در موالید اهل البیت و ابونعیم در حلیه الاولیا نظیر همین سخن را گفته اند . سبط بن جوزی در تذکره الخوص گوید : فرزندان آن حضرت عبارت بودند از محمد ( امام نهم ) ابوجعفر ثانی ، جعفر ، ابو محمد حسن ، ابراهیم و یک دختر . شیخ مفید در ارشاد می نویسد : 
امام رضا ( ع ) دنیا را بدرود گفت و سراغ نداریم که از وی فرزندی به جا مانده باشد جز همان پسرش که بعد از وی به امامت رسید . یعنی حضرت ابوجعفر محمد بن علی ( ع ) . 
ابن شهر آشوب در مناقب می گوید : امام محمد بن علی ( ع ) تنها فرزند اوست . 
طبری در اعلام الوری می نویسد : تنها فرزند رضا ( ع ) پسرش محمد بن علی جواد بود لا غیر . در کتاب العدد القویة آمده است که امام رضا ( ع ) دو پسر داشت که نام آنها محمد و موسی بود و جز این دو فرزندی نداشت . همچنین در قرب الاسناد نقل به حضرت رضا ( ع ) عرض کرد : من از چند سال پیش درباره شده است که بزنطی جانشین شما پرسش می کردم و شما هر بار پاسخ می  دادید پس از من پسرم جانشین من خواهد شد . اما اینک خداوند به شما دو پسر عطا کرده است پس کدامیک از پسرانتان جانشین شمایند ؟ 
مجلسی نیز در بحار الانوار در باب خوشخویی حدیثی  از عیون اخبار الرضا ( ع ) نقل کرده که در سند آن نام فاطمه دختر رضا آمده است .

صفات آن حضرت 
در فصول المهمه آمده است که آن حضرت قامتی معتدل و میانه داشت .اخلاق و رفتار آن حضرت طبرسی در اعلام الوری گوید: درباره گوشه ای از خصایص و مناقب و اخلاق بزرگوارانه
آن حضرت ، ابراهیم بن عباس ( یعنی صولی ) گوید : رضا ( ع ) را ندیدم که از چیزی سؤال شود و آن را نداند و هیچ کس را نسبت بدانچه در عهد و روزگارش می گذشت داناتر از او نیافتم . مأمون بارها او را با پرسش درباره هر چیزی  می آزمود و امام به او پاسخ می داد و پاسخ وی کامل بود و به آیاتی از قرآن مجید تمثل می جست .
آن حضرت هر سه روز یک بار قرآن را ختم می کرد و خود می فرمود : اگر بخواهم می توانم در کمتر از این مدت هم قرآن را ختم کنم امامن هرگز به آیه ای برنخورده ام جز آن که در آن اندیشیده ام که چیست و در چه زمینه ای نازل شده است .
همچنین از ابراهیم بن عباس صولی نقل شده است که گفت : هیچ کس را فاضل تر از ابوالحسن رضا نه دیده و نه شنیده ام . از او چیزهایی دیده ام که از هیچ کس ندیدم . هرگز ندیدم با سخن گفتن به کسی جفا کند .ندیدم کلام کسی را قطع کند تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود . هیچ گاه حاجتی  را که می توانست برآورده سازد ، رد نمی کرد . هرگز پاهایش را پیش روی کسی که نشسته بود دراز نمی کرد . ندیدم به یکی از دوستان یا خادمانش دشنام دهد . هرگز ندیدم آب دهان به بیرون افکند و یا در خنده اش قهقهه بزند بلکه خنده او تبسم بود. چنان بود که اگر تنها بود و غذا برایش می آوردند غلامان و خدمتگزاران و حتی  دربان و نگهبان را بر سر سفره خویش می نشانید و باآنها غذا می خورد . شبها کم می خوابید و بسیار روزه می گرفت . سه روز ، روزه در هر ماه را از دست نمی  داد و می فرمود : این سه روز برابر با روزه یک عمر است . بسیار صدقه پنهانی  می داد بیشتر در شبهای تاریک به این کار دست می زد . اگر کسی ادعا کرد که فردی مانند رضا ( ع ) را در فضل دیده است ، او را تصدیق مکنید . طبرسی از محمد بن ابو عباد نقل کرده است که گفت : " امام رضا ( ع ) در تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس بود . جامه خشن می پوشید و چون در میان مردم می آمد آن را زینت می داد . صدوق در عیون اخبار الرضا ( ع ) گوید : آن حضرت کم خوراک بود و غذای سبک میخورد . در کتاب خلاصة تذهیب الکمال به نقل از سنن ابن ماجه گفته شده است : امام رضا ( ع ) سید بنی هاشم بود و مأمون او را بزرگ می داشت و تجلیلش می کرد و او را ولیعهد خود در خلافت قرار داد . حاکم در تاریخ نیشابور گوید : وی با آن که بیست و اندی از سالش می گذشت در مسجد رسول الله ( ص ) فتوا صادر می کرد . و در تهذیب التهذیب آمده است : رضا با وجود شرافت نسب از عالمان و فاضلان بود . صدوق در عیون اخبار الرضا ( ع ) به سند خود از رجاء بن ابوضحاک که مأمون وی را برای آوردن امام رضا ( ع ) مأموریت داده بود ، نقل کرده است : به خدا سوگند مردی پرهیزکار تر و یاد کننده تر مر خدای را و خدا ترس تر از رضا ( ع ) ندیدم . وی در ادامه گفتار خود می افزاید : وی  به هر شهری که قدم می گذاشت مردم آن شهر به سویش می آمدند و در خصوص مسایل دینی خود از وی پرسشمی کردند
و او نیز پاسخشان می داد و برای آنان احادیث بسیاری از پدر و پدرانش ، از علی  ( ع ) و رسول خدا ( ص ) نقل میکرد . چون با امام رضا ( ع ) به نزد مأمون بازگشتم وی درباره حالت آن حضرت در سفر از من پرسش کرد . من نیز آنچه دیده بودم از روز و شب و کوچ و اقامتش برای وی باز گفتم . مأمون گفت ، آری ابن ابو ضحاک وی از بهترین مردم زمین و داناترین و پارسا ترین ایشان است .

حلم

در شناخت حلم آن حضرت ، شفاعت وی در نزد مأمون در حق جلودی کافی  است . جلودی کسی بود که به امر هارون الرشید به مدینه رهسپار شد تا لباس زنان آل ابوطالب را بگیرد و بر تن هیچ یک از آنان جز یک جامه نگذارد . وی همچنین بر بیعت مردم با امام رضا ( ع ) انتقاد کرد . پس مأمون او را به حبس افکند و بعد از آن که پیش از وی دو تن را کشته بود او را خواست . امام رضا ( ع ) به مأمون گفت : ای امیرمؤمنان ! این پیرمرد را به من ببخش ! جلودی گمان برد که آن حضرت می خواهد از وی انتقام گیرد .
پس مأمون را سوگند داد که سخن امام رضا ( ع ) رانپذیرد مأمون هم گفت : به خدا شفاعت او را درباره تو نمی پذیرم و دستور داد گردنش را بزنند . در صفحات آینده تفضیل این مطلب را در خبر مربوح به عزم مأمون بر خروج از مرو ، ذکر خواهیم کرد .

تواضع

در بخش صفات و اخلاق آن حضرت از قول ابراهیم بن عباس نقل کردیم که گفت : چون امام رضا ( ع ) تنها بود و برای او غذا می آوردند آن حضرت غلامان و خادمان و حتی دربان و نگهبان را بر سر سفره اش می نشاند و با آنها غذا می خورد . همچنین از یاسر خادم نقل شده است که گفت : چون آن حضرت تنها می شد همه خادمان و چاکران خود را جمع می کرد ، از بزرگ و کوچک ، و با آنان سخن می گفت . او به آنان انس می گرفت و آنان با او . کلینی در کافی به سند خود از مردی بلخی روایت میکند که گفت : با امام رضا ( ع ) در سفر به خراسان
همراه بودم . پس روزی خواستار غذا شد و خادمان سیه چرده خود را نیز بر سفره خود نشاند یکی از یارانش به او عرض کرد : ای کاش غذای اینان را جدا می کردی . فرمود : پروردگار تبارک و تعالی یکی است و مادر و پدر هم یکی . و پاداشها بسته به اعمال و کردارهاست .

کرم و سخاوت

یکی از شاعران به نام ابراهیم بن عباس صولی به خدمت آن حضرت آمد و امام به او ده هزار درهم داد که نام خودش بر آن ضرب شده بود .
همچنین آن حضرت به ابو نواس سیصد دینار جایزه داد و چون جز آن مال ، مال دیگری  نداشت استر خویش را هم به وی بخشید . و نیز به دعبل خزاعی ششصد دینار جایزه داد و با این وجود از وی معذرت هم خواست .
در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختی نقل شده است که امام رضا ( ع ) تمام ثروت خود را در روز عرفه تقسیم نمود . پس فضل بن سهل به وی گفت : این ضرر است .
امام فرمود : بل سود و بهره است . چیزی  را که پاداش و کرامت بدان تعلق می گیرد ضرر محسوب مکن .
کلینی در کافی به سند خود از الیسع بن حمزه نقل کرده است که گفت : در مجلس ابو الحسن رضا ( ع ) بودم . مردم بسیاری به گرد آن حضرت حلقه زده بودند و از وی  درباره حلال و حرام پرسش می کردند که ناگهان مردی  بلند قامت و گندمگون داخل شد و گفت : السلام علیک یا ابن رسول الله . من یکی از دوستداران تو و پدران و نیاکان تو هستم ، من از حج باز می گردم و خرجی  خود را گم کرده ام و با آنچه همراه من است نمی توانم به یک منزل هم برسم ، پس اگر صلاح بدانی که مرا به دیارم روانه کنی که برای خدا بر من نعمتی داده ای  و اگر به شهرم رسیدم آنچه از تو گرفته ام به صدقه می دهم . امام ( ع ) به فرمود : بنشین خدا تو را رحمت کند .
آنگاه دوباره با مردم به گفت و گو پرداخت تا آنان پراکنده شدند و تنها سلیمان جعفری و خیثمه و من مانده بودیم پس امام فرمود : اجازه می دهید داخل شوم سلیمان گفت : خداوند فرمان تو را مقدم داشت . پس امام برخاست و به اتاقش رفت و لختی درنگ کرد و سپس بازگشت و در را باز کرد و دستش را از بالای در بیرون آورد و پرسید : آن خراسانی کجاست ؟پاسخ داد : من اینجایم : فرمود این دویست دینار را برگیر و در مخارجت از آن استفاده کن و بدان تبرک جو و آن را از جانب من به صدقه بده . اکنون برو که نه من تو را ببینم و نه تو مرا . مرد بیرون رفت .
سلیمان به آن حضرت عرض کرد : فدایت شوم ببخش بزرگی کردی و رحمت آوردی ، پس چرا چهره را از او پوشاندی ؟ فرمود : از ترس آن که مبادا خواری خواهش را در چهره او ببینم . مگر این سخن رسول خدا را نشیندی  که می گوید : آن که به نهان نیکویی آورد با هفتاد حج برابری می کند و آن که پلیدی  و زشتی را اشاعه می دهد ، مخذول و خوار است و کسی که در نهان گناه کند آمرزیده است . آیا سخن اول را نشنیده ای که می گوید :متی آته لاطلب حاجته رجعت الی و وجهی بمائه

امامت حضرت رضا

امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام ) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله وعلیه واله )اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام ) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نمائیم.

یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام ) می‌گوید:" ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود :" آیا می‌دانید من کیستم ؟" گفتم:" تو آقا و بزرگ ما هستی". فرمود :" نام و لقب من را بگوئید". گفتم :" شما موسی بن جعفر بن محمد هستید ". فرمود :" این که با من است کیست ؟" گفتم :" علی بن موسی بن جعفر". فرمود :" پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می باشد"". (1)     در حدیث مشهوری نیزکه جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام ) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام ) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که "عالم‌ آل‌محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد".

اوضاع سیاسی

مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد :

1-    ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.

2-    پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.

3-    پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام ) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان ( سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام ) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت  نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین درفساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت, از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و اورابه قتل برساند و لباس قدرت  را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف واکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید  و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار  سیاستمدار بود ، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کردعلویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه وقتل و غارت, اکنون با استفاده از فرصت دودستگی در خلافت هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار علم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود ، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکاربر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می کردند, انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستندو این ،بر اثر ستم‌ها وناروائیها وانواع شکنجه‌های دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. ا زاین رو مأمون درصدد بر آمده بود تاموجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود ، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل‌بن‌سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد وخود از خلافت به نفع امام کناره‌ گیری کند, زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست ، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خوداو و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر, بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است  برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خوشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می پذیرفتند.ازطرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تاییدامام می دانستند لذا قیامهایی که برضدحکومت می شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.

او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایِشان را به اجبار ولیعهد خودمی کند که دراینصورت بازهم خلافت وحکومت او درمیا ن مردم و شیعیان توجیه می گردد ودیگر اعتراضات وشورشهایی که به بهانه غصب خلافت وستم, توسط عباسیان انجام می گرفت دلیل وتوجیه خودراازدست می دادوبااستقبال مردم ودوستداران امام مواجه نمی شد. ازطرفی اومی توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند.  همچنین اوگمان می کردکه ازطرف دیگر شیعیان و پیروان امام ، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت  در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند دادوامام جایگاه خودرادرمیان دوستدارانش ازدست می دهد.

سفر به سوی خراسان

مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه, خدمت حضرت رضا (علیه السلام ) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد, بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه ، جبل ، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره ، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیزپیوسته حضرت رازیر نظر داشتندواعمال امام رابه او گزارش می دادند.

حدیث سلسلة الذهب

در طول سفر امام به مرو ، هرکجا توقف می‌فرمودند, برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می شد. از جمله هنگامی‌که امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند, همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی, به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته وعرضه داشتند :" ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان پیامبر خدا برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد ". امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند ، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند.

سپس حضرت حدیثى بطور مسلسل از آباء طاهرین خود از رسول اللّه (ص) و جبرئیل از قول خداوند روایت کرد که«کلمة لا إله إلا اللّه حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی»یعنى کلمه توحید یا لا اله الا اللّه حصار و باروى مستحکم من است و هر که به درون حصار من رفت از عذاب من در امان ماند.این حدیث به جهت مسلسل بودن آن از ائمه اطهار (ع) تا حضرت رسول (ص) به«سلسلة الذهب»معروف شده است.

درباره اینکه چرا آن حضرت این حدیث را املا فرمود باید گفت که این نوعى دعوت به وحدت کلمه و اتفاق بوده است زیرا اساس اسلام و مدخل آن این کلمه است که معتقدان به خود را از هر گونه تشویش و عذابى در امان مى‏دارد و مسلمانان باید با توجه به آن در درون حصار و باروى اسلام از اختلاف کلمه بپرهیزند و مدافع آن حصن در برابر مهاجم خارجى باشند و از دشمنى و مخالفت بر سر مسائل فرعى دورى گزینند.

ولایت عهدی

باری ، چون حضرت رضا (علیه السلام ) وارد مرو شدند, مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت :" همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام ) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی‌بن‌موسی‌رضا (علیه السلام ) ندیدم". پس از آن به حضرت رو کرد و گفت:" تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آنرا به شما واگذار نمایم". حضرت فرمودند:" اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست ، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی ". مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند :‌ " هرگز قبول نخواهم کرد ". وقتی مأمون مأیوس شد گفت:" پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید". این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند :" از پدرانم شنیدم, من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد". اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند :" اینک که مجبورم, قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظرداشته باشم". مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت, دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: " خداوندا ! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی" .

ماجرای نماز عید فطر

امام (ع) براى خنثى کردن توطئه‏هاى مأمون و اطرافیان او مراقبتى هوشیارانه داشت.یکى از توطئه‏هایى که امام آن را به شکست کشانید موضوع نماز عید فطر رمضان سال 202 ه.ق. بود که مأمون براى تظاهر به مردم و اینکه امام کاملا در اختیار و آلت دست و طرفدار خلافت اوست از وى خواست که نماز عید را ایشان با مردم بگزارند. امام امتناع فرمود ولى بر اثر اصرار مأمون فرمود«به همانگونه که پیغمبر اسلام نماز عید را برگزار مى‏کرد اجرا خواهد کرد».مأمون ناچار شد این شرط را بپذیرد و فرماندهان سپاه و قضات و علما و دانشمندان به دستور مأمون به در منزل امام رفته و منتظر خروج ایشان براى حرکت به محل نماز ایستادند.

همینکه آفتاب سر زد امام که خود را شستشو داده و غسل کرده و معطر ساخته بود جامه‏اى ساده ولى پاکیزه پوشیده و عمامه‏اى سفید بر سر نهاد.امام از کارکنان منزل خویش نیز خواسته بود که همه همینگونه به راه افتند.همه در حالى که امام را حلقه‏وار در بر گرفته بودند تکبیر گویان از منزل خارج شدند.امام سر به آسمان برداشت و با صدایى چنان نافذ چهار تکبیر گفت که گویى هوا و زمین و همه موجودات تکبیر او را پاسخ گفتند.

چون فرماندهان و درباریان که خود را آراسته و منتظر امام ایستاده بودند با چنین صحنه‏اى مواجه شدند بلافاصله از مرکبها به زیر آمدند و کفشها و چکمه‏ها از پاى بدر آوردند.امام پس از لحظه‏اى توقف این جملات را بر زبان جارى ساخت: «اللّه أکبر، اللّه أکبر على ما هدانا، ... و الحمد للّه على ما أولانا».

امام به سوى مصلى حرکت آغاز کرد ولى هر ده قدمى که به پیش مى‏رفت مى‏ایستاد و چهار تکبیر مى‏گفت.تمام کوچه‏ها و خیابانهاى شهر مرو از جمعیت مملو گردید، همه با اشتیاق گرد آمدند و ناظر حرکت پیامبر گونه امام بودند.گزارش این صحنه‏هاى مهیج به گوش مأمون مى‏رسید تا آنجا که بر اثر القاى اطرافیان تاب ادامه برنامه را نیاورده دستور داد که امام از میان راه برگردد و امام نیز چنین کرد و مردم آشفته خاطر و خشمناک پراکنده شدند و صفوف نماز دیگر به نظم نپیوست و توطئه مأمون با شکست مواجه گردید

نحوه شهادت

مجلسى در بحار الانوار (49/311 چاپ جدید) تحت عنوان«تذییل»درباره اینکه آیا حضرت رضا (ع) به مرگ طبیعى وفات یافته یا شهید شده است مى‏گوید: میان اصحاب ما (یعنى شیعه) و مخالفان (اهل سنت) در اینکه آیا حضرت رضا به مرگ طبیعى درگذشته یا مسموم شده اختلاف است و اشهر در میان ما شیعیان آن است که آن حضرت به سم مأمون شهید شده است و از سید على بن طاوس از علماى شیعه نقل شده است که او منکر مسموم بودن آن حضرت است و نیز اربلى در کشف الغمه مسموم شدن آن حضرت را انکار کرده است و گفته است که ابن طاوس قبول نداشت که مأمون حضرت رضا را زهر داده باشد.

مؤلف کشف الغمه پس از ذکر مطالبى در این باره مى‏گوید اینکه گفته مى‏شود سوزن آلوده به زهر را در انگور فرو بردند و انگور را زهر آگین ساختند ما نمى‏دانیم که چنین چیزى سبب زهرآگین شدن انگور مى‏گردد و قیاس طبى، آن را گواهى نمى‏دهد.

البته مجلسى اظهارات مؤلف کشف الغمه را رد مى‏کند و حق را به جانب صدوق و مفید مى‏دهد و معتقد است که آن حضرت مسموم شده است.درباره مسموم شدن آن حضرت از راه انگور یا انار یا چیز دیگر روایات مختلف است و آنچه مى‏توان با قطع نظر از جزئیات و تفاصیل واقعه گفت این است که همچنانکه انتخاب آن حضرت به ولایتعهدى سیاسى بوده است وفات آن حضرت هم در جوى سیاسى صورت گرفته است و به همین جهت احتمال مسموم شدن حضرت بیشتر است، زیرا مأمون پس از شنیدن اینکه او را در بغداد از خلافت خلع کردند و با ابراهیم بن المهدى بیعت کردند دریافت که یکى از علل عمده مخالفت بزرگان و دست اندرکاران بغداد با خلافت او همین ولایت عهدى حضرت رضا است و خواست بهر نحوى که شده است خود را از این گرفتارى که گریبانگیر او شده بود نجات دهد.

تدفین امام

به قدرت و اراده الهی امام جواد ( علیه السلام ) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان,  بدن مطهر ایشان را غسل داده وبر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.

فضیلت زیارت امام هشتم

imam reza 2

مزیت اول - زیارت حضرت رضا (علیه السلام) افضل و برتر از زیارت سیدالشهدا (علیه السلام) است

شاه عبدالعظیم حسنی فرمود: به حضرت جواد علیه السلام عرض کردم  که به زیارت قبر حضرت سیدالشهدا علیه السلام مشرف شوم یا به زیارت پدرتان .

فرمود: اندکى درنک کن ؛ سپس داخل اندرون شد بعد - در حالى که اشکهایش بر رخسارش جارى بود - خارج شد و ...

سپس فرمود: زائران امام حسین علیه السلام بسیارند؛ اما زائران پدرم کمند.

در روایت دیگر فرمود: زیارت پدرم افضل است زیرا حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را همه مردم زیارت مى کنند؛ اما پدرم را، جز خواص شیعه زیارت نمى کنند

زیرا هر فرقه اى از شیعه ، امام حسین علیه السلام را از جهات مختلفى از قبیل ، شهادت آن حضرت ، مخصوصا فرزند بى واسطه حضرت زهراعلیهاالسلام بودن محترم مى شمارند و فرق دیگر شیعه ، از قبیل : کیسانیه ، زیدیه ، اسماعیلیه و واقفیه و...امامت حضرت سیدالشهدا علیه السلام را پذیرفته اند؛ اما در این میان ، حضرت رضا علیه السلام داراى ویژگى خاصى است که اغلب انشعابات تشیع ، قبل از ایشان بوده و باقیمانده از فرق مختلف همین خواص شیعه هستند که به ولایت حضرت رضا علیه السلام معتقدند و شمارشان نسبت به بقیه کمتر است ؛ لذا در روایات عارفا بحقه قید شده یعنى ایشان را امام واجب الاطاعه بداند.
 

مزیت دوم - زائر حضرت رضا علیه السلام از زوار تمام انبیاء و اولیا و ائمه علیهم السلام افضل و با ارزش تر است .

سلیمان بن حمص گفت :  از موسى بن جعفر علیه السلام شنیدم که مى فرمود: هر کسى قبر فرزندم على را زیارت کند خداوند ثوابى معادل هفتاد حج مبرور به او عطا مى فرماید.

با تعجب گفتم : هفتاد حج مبرور؟! فرمود: آرى هفتاد هزار حج .

باز با تعجب گفتم : هفتاد حج مبرور؟!

فرمود: آرى . هفتاد هزار حج مبرور. بار دیگر با تعجب پرسیدم .

فرمود: بعضى از حجها در پیشگاه خدا مقبول نمى شود.هر کس فرزندم را زیارت کند یا شبى در کنار قبر او به سر برد، مانند کسى است که خداوند را در عرش زیارت کند.

باز با تعجب پرسیدم مانند کسى که خدا را در عرش زیارت کند؟!

فرمود: آرى . روز قیامت ، در عرش خدا چهار نفر از پیشینیان : نوح ، ابراهیم ، موسى و عیسى و چهار نفر از آخر الزمان : محمد، على ، حسن و حسین علیهم السلام گرد خواهند آمد و بعد، این مجلس ادامه خواهد یافت . یعنى غیر از این هشت نفر دیگران هم خواهند بود

زوار قبور ائمه علیهم السلام با ما، در همین جلسه شرکت خواهند داشت .بالاترین درجه و با ارزش ترین عطیه و عنایت ، مخصوص زوار فرزندم على بن موسى الرضاست .
 

مزیت سوم - براى زوار حضرت رضا علیه السلام ضمانت شده است که خداوند گناهان گذشته و آینده اش را مى بخشد.

امام جواد فرمود: هر که قبر پدرم ، حضرت رضا علیه السلام را در توس زیارت کند خداوند گناهان گذشته و آینده او را مى بخشد و روز قیامت براى او منبرى در مقابل منبر رسول الله صلى الله علیه و آله مى نهد و با آسایش و آرامش بر آن منبر مى نشیند تا خداوند به اعمال آخرین نفر از بندگان خود رسیدگى نماید. 

این روایت دو جنبه دارد:

1- بخشیدن گناه 
2- آسودگى از حساب 
 

مزیت چهارم - بخشیده شدن گناه به هر کمیت و کیفیتى که باشد

شخصى خراسانى به حضرت رضا علیه السلام گفت : یا بن رسول الله من پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم که به من فرمود:
وقتى پاره تن من در سرزمین شما دفن شود و ستاره ای از من در آنجا غروب کند، چگونه امانت مرا حفظ خواهید کرد؟

حضرت رضا علیه السلام فرمود: من در سرزمین شما دفن مى شوم و پاره تن و ستاره دودمان اویم ؛ سپس فرمود: بدان هر که مرا با قید معرفت به حق واجبى که خداوند از اطاعت برایم قرار داده است ، زیارت کند؛ من و پدران گرامى ام در روز قیامت شفیع او خواهیم بود و هر که را ما شفاعت کنیم ، در قیامت نجات مى یابد - ولو کان علیه مثل وزرالثقلین الجن و الانس-  گر چه به گناه جن و انس آلوده باشد
 

مزیت پنجم - زیارت با معرفت، اجر هفتاد شهید

حمزة بن حمران از امام صادق علیه السلام نقل مى کند که فرمود: هر که نواده مرا در توس خراسان با معرفت به حقش ، زیارت کند اجر هفتاد شهید از شهدایى که در کنار رسول اکرم صلى الله علیه و آله پیکار کرده اند، به او داده مى شود.

عرض کردم ، فدایت شوم .
عرفان به حقش چگونه است ؟ فرمود:

یعلم انه امام مفترض الطاعته ، غریب ، شهید 
بداند که او امام واجب الاطاعه و غریب و شهید است

مزیت ششم - زیارت حضرت رضا علیه السلام معادل هفتاد هزار حج است

یکى از اصحاب گفت : به حضرت صادق علیه السلام گفتم : فلانى مى گفت که به شما گفته است : من نوزده حج عمره به جا آورده ام ؛ بعدا شما فرموده اید که یک حج و یک عمره دیگر به جاى آور تا به اندازه یک مرتبه زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام به تو اجر داده شود.

امام ششم علیه السلام فرمود: اکنون بگو کدام یک نزد تو محبوبتر است بیست مرتبه به حج رفتن یا با امام حسین علیه السلام محشور شدن ؟ گفتم : با امام حسین علیه السلام محشور شدن محبوبتر است . فرمود: پس به زیارت امام حسین علیه السلام برو.

با بررسى به روایت ، زیارت امام حسین علیه السلام معادل تا هزار حج هم وارد شده است .

در روایتى از عایشه نقل شده است  که پیامبر اکرم فرمود: کسى که حسینم را زیارت کند نود حج از حجهاى رسول الله صلى الله علیه و آله و عمره اش به او داده مى شود. اما توجه داشتید که زیارت حضرت رضا علیه السلام صدهزار حج ثواب داشت .

مزیت هفتم - به نحو شگفت انگیزى به زوار حضرت رضا علیه السلام که عارف به حق او باشند ثواب و پاداش داده مى شود

اباصلت هروى روایت می کند از حضرت رضا علیه السلام که فرمود: به خدا قسم هیچ یک از ما خانواده نیست ؛ مگر اینکه کشته شود یا شهید مى گردد.
پرسیدم : آقا! شما را چه کسى مى کشد؟ فرمود:
شرورترین خلق خدا به وسیله سم در زمانم ؛ سپس مرا در دیار غربت دفن مى کنند.

الا فمن زارنى فى غربتى کتب الله له اجر ماءته الف شهید و ماءته الف صدیق و ماءته الف حاج معتمر و ماءته الف مجاهد و حشر فى زمرتنا و جعل فى الدرجات من الجنة رفیقنا.

بدان که هر کس مرا در غربتم زیارت کند خداوند ثواب صد هزار شهید و صد هزار صدیق و صد هزار حاجى و عمره گزار و صد هزار مجاهد مى دهد و با ما محشور مى شود و در درجات عالى بهشت رفیق ماست .
 

مزیت هشتم - آتش جهنم بر بدن زائر حضرت رضا علیه السلام حرام و ثواب زیارتش ‍ بهشت برین است .

على بن مهزیار گفت : به حضرت جواد علیه السلام گفتم : پاداش زائر حضرت رضا علیه السلام چیست ؟ 
فرمود: الجنة و الله به خدا قسم بهشت . 

عن عبدالعظیم الحسنى قال : سمعت ابا جعفر الثانى یقول :
ما زار ابى احد فاصابه اذى من مطر او برد او حر الا حرم جسده على النار. 

شاهزاده عبدالعظیم حسنى گفت : از حضرت جواد شنیدم که مى فرمود:
هیچ کس به زیارت پدرم نمى رود که گرفتار ناراحتى از قبیل : باران یا سرما و یا گرما شود؛ مگر اینکه خداوند بدنش را بر آتش جهنم حرام مى کند.

خدایا! به ما توفیق زیارت و قبول آن را عنایت فرما

مزیت نهم - قیامت که هیچ کس به یاد دیگرى نیست ؛ حضرت رضا علیه السلام در تلاش ‍نجات زائر خویش است .

در مواقف قیامت سه جاست که هیچ کس به یاد دیگرى نیست ؛ و فقط به موارد زیر مى اندیشد.

1- میزان عمل : عاقبتش به خیر خواهد بود یا نه ؟
2- چگونگى عبور از صراط: از صراط خواهد گذشت یا سقوط خواهد کرد؟
3- تحویل گرفتن نامه عمل : نامه اعمالش به دست چپش داده خواهد شد یا به دست راستش ؟

حضرت رضا علیه السلام فرمود: من در این موارد خطرناک به داد زوارم خواهم رسید و از آنان شفاعت خواهم کرد.

قال الرضا علیه السلام : من زارنى على بعد دارى اتیعته یوم القیامة فى ثلاث مواطن حتى اخلصه من اهوالها.
اذا تطایرت الکتب یمینا و شمالا، عند الصراط و عندالمیزان .

حضرت رضا علیه السلام فرمود: هر کس مرا در این فاصله دورى که دارم - زیارت کند روز قیامت سه جا به دادش مى رسم و او را از شدت آن سه مورد آسوده مى کنم :

1- هنگامى که نامه هاى اعمال به دست راست یا چپ تحویل داده مى شود.
2- هنگام عبور از صراط
3- هنگام سنجش اعمال .

مزیت دهم - آسودگی حساب قیامت

بخش اول این روایت ، در مزیت سوم که آمرزنده گناه گذشته و آینده بود، ذکر شد؛ اما در این قسمت بر محاسبه نشدن و آسودگى از حساب تکیه شده است . 
که قبلا ذکر شد منبرى برایش مى نهند تا خدا از حساب خلایق فارق شود

ابراهیم جعفرى از مهران چنین نقل کرده است که گفت :
به خدمت حضرت جواد علیه السلام رسیدم و سؤ ال کردم : کسى که پدر شما را در توس ‍ زیارت کند، چه امتیازى دارد؟

فرمود: هر که قبر پدرم را در توس زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده اش را مى آمرزد.
 

مزیت یازدهم - زیارت حضرت رضا علیه السلام غم را از دل زائر مى زداید.

قال رسول الله صلى الله علیه و آله :
ستد فمن بضعة منى بخراسان مازارها مکروب الا نفس الله کربته و لا مذنب الا غفر الله ذنوبه . 

رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: بزودى پاره اى از تن من در خراسان دفن مى شود، هیچ غمگینى او را زیارت نمى کند مگر اینکه خدا غم از دلش بزداید و هیچ زائر گنهکارى مگر اینکه خداى تعالى گناهانش را بیامرزد.

بنابراین در این دریاى متلاطم زندگى پیوسته طوفانهاى غم و اندوه زندگى او را در معرض ‍ خط قرار مى دهد، حضرت رضا علیه السلام را با معرفت باید زیارت کرد تا وجود انسان از این طوفانها رها و دل از غم و صفات ناپسند زدوده و توشه اى براى سفر آخرت فراهم شود.

مزیت دوازدهم - شفاعت در انتظار زائران على بن موسى الرضا علیه السلام است .

امام صادق علیه السلام فرمود: احدى از اولین و آخرین نیست مگر اینکه روز قیامت، محتاج شفاعت حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله است . 
پس همه محتاج شفاعت هستند؛ اما طبق آیه ولا یشفعون الالمن ارتضى ؛

حضرت رضا علیه السلام فرمود:
(لا یشفعون الالمن ارتضى دینه )
شفاعت نمى کنند مگر کسانى را که خدا دین و آیین آنها را بپسندد.

زیارت حضرت رضا علیه السلام موجب مى شود که آن حضرت از زائرانش شفاعت کند.

حسین بن فضال از پدر خود نقل کرده است که گفت : از حضرت رضا علیه السلام شنیدم که فرمود: مرا با سم خواهند کشت و در سرزمین غربت دفن خواهم شد. این که مى گویم پدرم از قول پدر بزرگوار و آباء گرامى اش از رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل کرده اند که فرمود:
الا فمن زارنى فى غربتى کنت انا و آبائى شفعاءه یوم القیامة و من کنا شفعاءه نجى و لو کان مثل وزرا الثقلین . 

بدانید که هر کس مرا در غربتم زیارت کند، من و آباء گرامى ام روز قیامت شفیع او خواهیم بود هر کس که ما را از او شفاعت کنیم نجات مى یابد اگر چه آلوده به گناه جن و انس ‍ باشد.

مزیت سیزدهم - افضل زیارات

محمد بن سلیمان گفت : به حضرت جواد علیه السلام گفتم :
شخصى حج واجب خود را به جا آورده پس ‍ از آن به حج عمره رفته و در مراجعت به زیارت رسول اکرم صلى الله علیه و آله نایل شده است ؛ بعدا به نجف رفته ، على علیه السلام و امام موسى کاظم علیه السلام را زیارت کرده است ؛ باز در همین ایام وضعش از نظر مالى به گونه اى است که نمى تواند عازم حج شود؛ حال بفرمائید به حج برود، افضل و برتر است یا به توس رفته ، حضرت رضا علیه السلام را زیارت کند؟
قال یاءتى خراسان فیسلم على ابى علیه السلام افضل و لیکن ذلک فى رجب 
فرمود: در صورتى که در ماه رجب باشد به خراسان رفته ، پدرم حضرت رضا علیه السلام را زیارت کند بهتر است .

مزیت چهاردهم - در حرم حضرت رضا علیه السلام دو رکعت نماز با شرایط خاص به جا آوردن موجب برآمدن حاجت است .

صقربن دلف گفت : از حضرت هادى ، على بن محمد بن على بن موسى الرضا علیه السلام ، شنیدم که فرمود:

هر که برآورده شدن حاجتش را از خدا بخواهد، باید غسل کرده به حرم حضرت رضا علیه السلام رود، در بالاى سر آن حضرت دو رکعت نماز بخواند در قنوت نماز آنچه بخواهد - در صورتى که کار حرام یا قطع رحم و خوایشاوندى نباشد - از خدا بخواهد، خداى تعالى نیازش را برآورده سازد.

و نیز فرمود:
بارگاه ملکوتى حضرت رضا علیه السلام بقعه اى از بقعه هاى بهشت است که هیچ مؤ منى آن را زیارت نکند، مگر اینکه خداوند او را از آتش ‍ آزاد و وارد بهشتش نماید.
 

مزیت پانزدهم - مجموعه اى از فضایل زیارت حضرت رضا علیه السلام به قول و بیان خود آن امام علیه السلام .

باید توجه داشت که فضایل زیارت امام هشتم علیه السلام به عناوین پانزده گانه مذکور محدود نمى شود و زیارت آن حضرت فضایل بسیارى دیگر نیز دارد که در این مختصر نمى گنجد.

حضرت رضا علیه السلام فرمود:
هر که به زیارت من رهسپار شود و عارف به حق من باشد، دعایش مستجاب و گناهانش ‍ بخشوده مى شود.

هر که مرا در این بقعه زیارت کند مثل کسى است که رسول الله صلى الله علیه و آله را زیارت کرده باشد در روز قیامت من و آباء گرامى ام شفیع او خواهیم بود.
و هذه البقعة روضة من ریاض الجنة و مختلف الملائکة لایزال فوج ینزل من السماء و فوج یصعد الى ان ینفخ فى الصور  
بارگاه من باغى از باغهاى بهشت و محل رفت و آمد فرشتگان است که مرتبا فوج فوج تا روز قیامت از آسمان نزول مى کنند و فوجى دیگر به آسمان صعود مى نمایند.

فضیلت دو رکعت نماز در حریم قدس ‍ حضرت رضا علیه السلام  

اباصلت هروى گفت : حضرت رضا علیه السلام مى فرمود: من بزودى مظلومانه با سم کشته مى شوم و قبرم کنار قبر هارون خواهد بود خداوند تربت مرا محل رفت و آمد شیعیان و اهل بیتم قرار خواهد داد؛ هر که مرا در غربتم زیارت کند، بر من واجب خواهد شد که در روز قیامت او را زیارت کنم .

قسم به آن کسى که محمد صلى الله علیه و آله را گرامى داشته و او را میان جهانیان به نبوت برگزیده است ؛ هر کس در کنار قبرم دو رکعت نماز بگزارد خداوند گناهانش را مى آمرزد.

زائران قبر من در روز قیامت گرامیترین وارد شوندگان بر خداى تعالى هستند هر مؤمنى که مرا زیارت کند و در راه زیارت قطره اى از آسمان بر صورتش بچکد، خداوند بدنش را بر آتش جهنم حرام مى کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Farzad Moo

حضرت امام موسی بن جعفر ( ع )


زندگی‌نامه امام موسی کاظم علیه السلام

 

زندگی‌نامه امام موسی کاظم علیه السلام:

 

نام:موسى‏ بن جعفر.

کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.

القاب: کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.

نکته:امام موسی کاظم علیه السلام در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.

منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.

تاریخ ولادت امام موسی کاظم:هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذکر کردند.

محل تولد امام موسی کاظم: ابواء (منطقه‏اى در میان مکه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).

نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب علیهم السلام.

 

نام مادر امام موسی کاظم:حمیده مصفّاة. نام‏هاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احکام و مسائل بود که امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیرى مسائل و احکام دینى به ایشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چرکى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن کرامتى که از خداى متعال براى من و حجت پس از من است.»

 

مدت امامت امام موسی کاظماز زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.

 

تاریخ و علت شهادت امام موسی کاظم: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به‏ وسیله زهرى که در زندان سندى بن شاهک به دستور هارون ‏الرشید به آن حضرت خورانیده شد.

 

محل دفن: مکانی به نام مقابر  قریش در بغداد (در سرزمین عراق) که هم اکنون به «کاظمین» معروف است.

 

همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه.

 

فرزندان امام موسی کاظم: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یکى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت که 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.

 

الف)   پسران‏  امام موسی کاظم

1. امام على بن موسى الرضا(ع).

2. ابراهیم.

3. عباس.

4. قاسم.

5. اسماعیل.

6. جعفر.

7. هارون.

8. حسن.

9. احمد.    10. محمد.

11. حمزه.

12. عبداللّه.

13. اسحاق.

14. عبیداللّه.

15. زید.

16. حسین.

17. فضل.

18. سلیمان.

 

ب) دختران   امام موسی کاظم

1. فاطمه کبرى.

2. فاطمه صغرى.

3. رقیّه.

4. حکیمه.

5. ام ابیها.

6. رقیّه صغرى.

7. کلثوم.

8. ام جعفر.

9. لبابه.

10. زینب.    11. خدیجه.

12. علیّه.

13. آمنه.

14. حسنه.

15. بریهه.

16. عائشه.

17. ام سلمه.

18. میمونه.

19. ام کلثوم.

یکى از دختران امام موسی کاظم (ع) به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه علیهاالسلام که براى دیدار برادرش امام رضا علیه السلام عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیمارى، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اکنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و دانشگاه عالمان و مجتهدان شیعى است.

 

اصحاب ویاران امام موسی کاظم :

تعداد یاران، اصحاب و راویان امام موسى کاظم علیه السلام بسیار است. در این جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذکر مى‏گردد:

1. على بن یقطین.

2. ابوصلت بن صالح هروى .

3. اسماعیل بن مهران.

4. حمّاد بن عیسى.

5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى.

6. عبداللّه بن جندب بجلى.

7. عبداللّه بن مغیره بجلى.

8. عبداللّه بن یحیى کاهلى.

9. مفضّل بن عمر کوفى.

10. هشام بن حکم.

11. یونس بن عبدالرحمن.

12. یونس بن یعقوب.

زمامداران معاصر:

1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.).

2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.).

3. منصور عباسى (136 - 158 ق.).

4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.).

5. هادى عباسى (169 - 170 ق.).

6. هارون الرشید (170 - 193 ق.).

 

امام موسى کاظم علیه السلام در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نایل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندین بار توسط خلفاى عباسى دستگیر و زندانى گردید. 

امام موسی کاظم تنها در دوران خلافت هارون الرشید به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسید.

 

رویدادهاى مهم زمان امام موسی کاظم (ع):

1. شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، پدر ارجمند امام موسى کاظم علیه السلام، به دست منصور دوانیقى، در سال 148 هجرى.

 

2. پیدایش انشعاباتى در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق علیه‌السلام و معارضه آنان با امام موسى کاظم علیه السلام در مسئله امامت.

 

3. ادعاى امامت و جانشینى امام جعفر صادق علیه السلام، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى کاظم علیه السلام و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.

 

4. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق علیه السلام از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام‏ موسى کاظم علیه‌السلام.

 

5. مرگ منصور دوانیقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.

 

6. احضار امام موسى کاظم علیه السلام به بغداد و زندانى نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.

 

7. زندانى شدن امام موسى کاظم علیه السلام در بغداد، در دوران حکومت هادى عباسى.

 

8. مبارزات منفىِ امام موسى کاظم علیه السلام با دستگاه حکومتىِ هارون‏الرشید، در مناسبت‏هاى گوناگون.

 

9. بدگویی و سعایت على بن اسماعیل، برادرزاده امام موسى کاظم علیه السلام از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئه‏چینى یحیى برمکى، وزیر اعظم هارون.

 

10. دستگیرى امام کاظم علیه السلام در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسى بن جعفر در بصره، به دستور هارون‏الرشید، در سال 179 هجرى.

 

11. انتقال امام علیه السلام از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.

 

12. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیى برمکى.

 

13. مراعات کردن حال امام علیه السلام در زندان، توسط فضل بن یحیى و عکس‏العمل شدید هارون به این قضیه.

 

14. مضروب و مقهور شدن فضل بن یحیى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام علیه السلام در زندان.

 

15. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن یحیى به زندان سندى بن شاهک.

 

16. مسموم کردن امام علیه السلام با خرماى زهر آلود، توسط سندى بن شاهک در زندان.

 

17. شهادت امام کاظم علیه السلام به خاطر مسمومیت در زندان سندى بن شاهک، در 25 رجب سال 183 هجرى.

 

18. انتقال پیکر مطهر امام موسى کاظم علیه السلام به جِسر (پل) بغداد و فراخوانىِ مردم براى دیدن آن توسط مأموران هارون‏الرشید.

 

19. انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقى از تحقیر پیکر امام موسى کاظم علیه السلام، توسط مأموران حکومتى، و دستور او به تجهیز و تکفین مناسب شأن پیکر آن حضرت و به خاک سپارى در مقابر قریش بغداد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Farzad Moo

زنیگینامه امام صادق


Imam Sadiq (3)

 

نام: جعفر (به معنى نهر جارى پرفایده)

کنیه: ابو عبداللّه

لقب: صادق

نام پدر: حضرت محمد بن على (ع )

نام مادر: معروف به ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر

تاریخ ولادت: یکشنبه ۱۷ ربیع الاول ، سال ۸۳ هجرى

مکان ولادت: مدینه

مدت عمر : ۶۵ سال

علت شهادت: مسمومیت

قاتل : منصور دوانیقى (خلیفه عباسى )

زمان شهادت: یکشنبه ۲۵ شوال ، سال ۱۴۸ هجرى

مدفن مطهر: قبرستان بقیع ( مدینه )

 

 

زندگی امام جعفر صادق (ع)

امام جعفر صادق (ع) در پگاه روز جمعه یا دوشنبه هفدهم ربیع الاول سال ۸۰ هجرى، معروف به سال قحطى، در مدینه دیده به جهان گشود. اما بنا به گفته شیخ مفید و کلینى، ولادت آن حضرت در سال ۸۳ هجرى اتفاق افتاده است. لکن ابن طلحه روایت نخست را صحیح ‏تر مى‏داند و ابن خشاب نیز در این باره گوید: چنان که ذراع براى ما نقل کرده، روایت نخست، سال ۸۰ هجرى، صحیح است. وفات آن امام (ع) در دوشنبه روزى از ماه شوال و بنا به نوشته مؤلف جنات الخلود در ۲۵ شوال و به روایتى نیمه ماه رجب سال ۱۴۸ هجرى روى داده است. با این حساب مى‏توان عمر آن حضرت را ۶۸ یا ۶۵ سال گفت که از این مقدار ۱۲ سال و چند روزى و یا ۱۵ سال با جدش امام زین العابدین (ع) معاصر بوده و ۱۹ سال با پدرش و ۳۴ سال پس از پدرش زیسته است که همین مدت، دوران خلافت و امامت آن حضرت به شمار مى‏آید و نیز بقیه مدتى است که سلطنت هشام بن عبد الملک، و خلافت ولید بن یزید بن عبد الملک و یزید بن ولید عبد الملک، ملقب به ناقص، ابراهیم بن ولید و مروان بن محمد ادامه داشته است.

 

فضایل امام جعفر صادق (ع)

مناقب آن حضرت بسیار است که به اقتصار از آنها یاد مى‏کنیم. فضایل امام صادق بیش از آن است که بتوان ذکر کرد. جمله ای از مالک بن انس امام مشهور اهل سنت است که: «بهتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی خطور نکرده است.» از ابوحنیفه نیز این جمله مشهور است که گفت: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمد» یعنی: «از جعفر بن محمد، فقیه تر ندیدم.» و اگر از زبان خود آن حضرت بشنویم ضریس می گوید: امام صادق در این آیه شریفه: کل شیء هالک الا وجهه، یعنی: «هر چیز فانی است جز وجه خدای متعال،» فرمود: «نحن الوجه الذی یوتی الله منهم» یعنی «ماییم آیینه ای که خداوند از آن آیینه شناخته می شود.» بنابراین امام صادق (ع) فرموده است او آیینه ذات حق تعالی است.

 

شیخ مفید در ارشاد مى‏نویسد: علومى که از آن حضرت نقل کرده‏ اند به اندازه ‏اى است که ره توشه کاروانیان شد و نامش در همه جا انتشار یافت. دانشمندان در بین ائمه (ع) بیشترین نقل ها را از امام صادق روایت کرده ‏اند. هیچ یک از اهل آثار و راویان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره برده ‏اند از دیگران سود نبرده ‏اند. محدثان نام راویان موثق آن حضرت را جمع کرده ‏اند که شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقیده و گفتار، به چهار هزار نفر مى‏رسد.

 

بیشترین حجم روایات، احادیثی است که از امام صادق (ع) نقل شده است، اهمیت معارف منقول از جعفر بن محمد (ص) به میزانی است که شیعه به ایشان منسوب شده است: “شیعه جعفری”. کمتر مسئله دینی (اْعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی) بدون رجوع به قول امام صادق (ع) قابل حل است. کثرت روایات منقول از امام صادق (ع) به دو دلیل است:

 

یکی اینکه از دیگر ائمه عمر بیشتری نصیب ایشان شد و ایشان با شصت و پنج سال عمر شیخ الائمه محسوب می شود (۱۴۸ – ۸۳ هجری) ، و دیگری که به مراتب مهمتر از اولی است، شرائط زمانی خاص حیات امام صادق (ع) است. دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امویان، انتقال قدرت از امویان به عباسیان و آغاز خلافت عباسیان است. امام با حسن استفاده از این فترت و ضعف قدرت سیاسی به بسط و اشاعه معارف دینی همت می گمارد. گسترش زائد الوصف سرزمین اسلامی و مواجهه اسلام و تشیع با افکار، ادیان، مذاهب و عقاید گوناگون اقتضای جهادی فرهنگی داشت و امام صادق (ع) به بهترین وجهی به تبیین، تقویت و تعمیق “هویت مذهبی تشیع” پرداخت. از عصر جعفری است که شیعه در عرصه های گوناگون کلام، اخلاق، فقه، تفسیر و… صاحب هویت مستقل می شود. عظمت علمی امام صادق (ع) در حدی است که ائمه مذاهب دیگر اسلامی از قبیل ابوحنیفه و مالک خود را نیازمند به استفاده از جلسه درس او می یابند. مناظرات عالمانه او با ارباب دیگر ادیان و عقاید نشانی از سعه صدر و وسعت دانش امام است. اهمیت این جهاد فرهنگی امام صادق (ع) کمتر از قیام خونین سید الشهداء (ع) نیست.

 

Imam Sadiq (2)

 

امام  و فقه اسلامی:

فقه شیعه امامیه که به فقه جعفری مشهور است منسوب به جعفر صادق (ع) است. زیرا قسمت عمده احکام فقه اسلامی بر طبق مذهب شیعه امامیه از آن حضرت است و آن اندازه که از آن حضرت نقل شده است از هیچ یک از (ائمه) اهل بیت علیهم السلام نقل نگردیده است. اصحاب حدیث اسامی راویان ثقه که از او روایت کرده اند به ۴۰۰۰ شخص بالغ دانسته اند.

 

در نیمه اول قرن دوم هجری فقهای طراز اولی مانند ابوحنیفه و امام مالک بن انس و اوزاعی و محدثان بزرگی مانند سفیان شوری و شعبه بن الحجاج و سلیمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در این دوره است که فقه اسلامی به معنی امروزی آن تولد یافته و روبه رشد نهاده است. و نیز آن دوره عصر شکوفایی حدیث و ظهور مسائل و مباحث کلامی مهم در بصره و کوفه بوده است.

 

حضرت صادق (ع) در این دوره در محیط مدینه که محل ظهور تابعین ومحدثان و راویان و فقهای بزرگ بوده، بزرگ شد، اما منبع علم او در فقه نه «تابعیان» و نه «محدثان» و نه «فقها» ی آن عصر بودند بلکه او تنها از یک طریق که اعلاء و اوثق طرق بود نقل می کرد و آن همان از طریق پدرش امام محمد باقر (ع) و او از پدرش علی بن الحسین (ع) و او از پدرش حسین بن علی (ع) و او از پدرش علی بن ابیطالب (ع) و او هم از حضرت رسول (ص) بود و این ائمه بزرگوار در مواردی که روایتی از آباء طاهرین خود نداشته باشند خود منبع فیاض مستقیم احکام الهی هستند.

 

آثار امام صادق (ع) :

غالب آثار امام (ع) به عادت معهود عصر، کتابت مستقیم خود ایشان نیست و غالبا املای امام (ع) یا بازنوشت بعدی مجالس ایشان است. بعضی از آثار نیز منصوب است و قطعی الصدور نیست.

۱- از آثار مکتوب امام صادق (ع) رساله به عبدالله نجاشی (غیر از نجاشی رجالی) است. نجاشی صاحب رجال معتقد است که تنها تصنیفی که امام به دست خود نوشته اند همین اثر است.

۲- رساله ای که شیخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روایت کرده است شامل مباحث فقه و کلام .

۳- کتاب معروف به توحید مفضل، در مباحث خداشناسی و رد دهریه که املاء امام (ع) و کتاب مفضل بن عمر جعفی است.

۴- کتاب الاهلیلجه که آن نیز روایت مفضل بن عمر است و همانند توحید مفضل در خداشناسی و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است.

۵- مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه که منسوب به امام صادق (ع) و بعضی از محققان شیعه از جمله مجلسی،‌ صاحب وسایل (حرعاملی) و صاحب ریاض العلما، صدور آن را از ناحیه حضرت رد کرده اند.

۶- رساله ای از امام (ع) خطاب به اصحاب که کلینی در اول روضه کافی به سندش از اسماعیل بن جابر ابی عبدالله نقل کرده است.

۷- رساله ای در باب غنائم و وجوب خمس که در تحف العقول مندرج است.

۸- بعضی رسائل که جابربن حیان کوفی از امام (ع) نقل کرده است.

۹- کلمات القصار که بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند که تماما در تحف العقول آمده است.

۱۰- چندین فقره از وصایای حضرت خطاب به فرزندش امام موسی کاظم (ع) سفیان شوری،‌ عبدالله بن جندب، ابی جعفر نعمان احول، عنوان بصری،‌ که در حلیه الاولیاء و تحف العقول ثبت گردیده اس

 

ولادت امام و نامگذاری :

امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان، در هفدهم ربیع الاول سال ۸۳ هجری قمری در مدینه متولد گردید. کنیه ایشان ابو عبدالله و لقبشان صادق می باشد. پدر ارجمندشان امام باقر و مادرش ام فروه است. رسول خدا سالها قبل ولادت آن حضرت را خبر داده و فرموده بود نام او را صادق بگذارید، زیرا از فرزندان او کسی است که همنام اوست، اما دروغ می گوید «جعفر کذّاب».

 

دوران قبل از امامت :

در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعالیتهای پدر خویش در نشر معارف دینی و تربیت شاگردان وفا دار و با بصیرت بود. امام باقر در مناسبتهای مختلف به امامت و ولایت فرزندش جعفر صادق تصریح فرموده و شیعیان را پس از خودش به پیروی از او فرا می خواند. لذا احادیث، زیادی مبنی بر نص امامت حضرت صادق نقل شده است.

امام صادق در سال ۱۱۴ هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن ۳۱ سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت امویان که در سال ۱۳۲ به عمر آن پایان داده شد و اوایل حکومت عباسیان.

 

 

اوضاع جامعه در آغاز امامت حضرت :

در آغاز امامت حضرت افرادی از شیعیان و حتی بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههای گوناگونی کوشیدند آنها را به قبول راه صحیح وادار سازند و دراین زمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.

دوران امام جعفر صادق در میان دیگر دورانهای ائمه اطهار، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان وجود نداشته است و این به دلیل ضعف بنی امیه و قدرت گرفتن بنی عباس بود.

این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند که این مبارزه در سال ۱۲۹ هجری وارد مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید.

این کشمکش ها و مشکلات سبب شد که توجه بنی امیه و بنی عباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد، از این رو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق و شیعیان و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می رفت.

 

Imam Sadiq

 

جنبش فرهنگی در دوران امامت حضرت :

عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنه هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد.

 

امام صادق با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. شاگردانی چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و . . . . تعداد شاگردان امام را تا چهار هزار نفر نوشته اند.

ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه اهل سنت مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است.

امام از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد.

همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است.

بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.

 

حاکمان معاصر :

همانطور که گفته شد امام بین دو دوره عباسی و اموی و دوران گذار از امویان به عباسیان می زیست. ایشان ازمیان خلفای اموی با افراد زیر معاصر بود:

۱- هشام بن عبدالملک (۱۰۵- ۱۲۵ ه. ق)

۲- ولید بن یزید بن عبدالملک (۱۲۵-۱۲۶)

۳- یزید بن ولید بن عبدالملک (۱۲۶)

۴- ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (۷۰ روز از سال ۱۲۶)

۵- مروان بن محمد (۱۲۶-۱۳۲)

و از خلفای عباسی نیز معاصر بود با :

۱- عبدالله بن محمد مشهور به سفاح (۱۳۲-۱۳۷) 
۲- ابوجعفر مشهور به منصور دوانیقی (۱۳۷-۱۵۸)

 

 

نباید تصور کرد که امام به کلی خود را از جریانات و امور سیاسی دور نگه داشت، بلکه همواره از وقتهای مناسب برای ترویج حقانیت خود و بطلان هیأت حاکمه بهره می برد و بدین منظور نمایندگانی را نیز به مناطق مختلف بلاد اسلامی می فرستاد. 
عباسیان برای کسب قدرت و محبوبیت در دلهای مردم از وجهه اهل بیت پیامبر استفاده می کردند و حتی شعارشان الرضا فی آل محمّد بود. آنان به دنبال اشخاصی با وجهه مردمی بودند که هم از بستگان پیامبر باشند و هم درمیان مردم محبوبیت داشته باشند. لذا بهترین شخص در نظر عباسیان امام صادق بود.

 

امام صادق پیشنهاد آنان را رد کردند و فرمودند: نه شما ازیاران من هستید نه زمانه، زمانه من است. حتی برخی از بستگان آن حضرت نزدیک بود با این پیشنهاد ها فریب به خورند، اما امام با روشنگری خاص خود به آنان فهماندند که به ظاهر توجه نکنند. امام می دانست که عباسیان نیز هدفی جز رسیدن به قدرت ندارند و اگر شعار طرفداری از اهل بیت را مطرح می کنند، صرفاً به خاطر جلب حمایت توده های شیفته اهل بیت است. امام می دید که سران سیاسی و نظامی عباسیان در خط مستقیم اسلام و اهل بیت نیستند و لذا حاضر نبود با آنان همکاری کرده و به اقداماتشان مشروعیت بخشد.

 

چنانکه در تاریخ می بینیم که چه جنایاتی کردند و چه خونهایی ریختند تا پایه های عباسیان محکم گردد.

از حوادث مهم در زمان امامت حضرت، قیام عمویش زید بن علی است که شکست خورد و با شهادت زید به پایان رسید.

 

 

شهادت حضرت صادق علیه السلام:

پس از به قدرت رسیدن عباسیان، همانطور که آن حضرت پیش بینی کرده بود فشار بر شیعیان افزایش یافت و با روی کار آمدن منصور این فشار به اوج خود رسید. امام نیز از این فشار ها مستثنی نبود. این دوران، یعنی چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اولیه امامتشان،‌ دوره سختی ها و انزوای دوباره آن حضرت و حرکت تشیع بود. منصور شیعیان را به شدت تحت کنترل قرار داده بود.

 

سرانجام کار به جایی رسید که با تمام فشارها، منصور چاره ای ندید که امام صادق را که رهبر شیعیان بود از میان بردارد و بنابراین توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن ۶۵ سالگی در سال ۱۴۸ هجری به شهادت رسید و در قبرستان معروف بقیع در کنار مرقد پدر و جدّ خودش مدفون گردید .

 

در زمینه فضایل و مکارم اخلاقی حضرت صادق روایات و وقایع بسیار زیادی نقل شده است. آن حضرت با رفتار کریمانه و خلق و خوی الهی خود بسیاری از افراد را به راه صحیح هدایت فرمود، به گونه ای که پیروان دیگر مکاتب و ادیان نیز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Farzad Moo

معرفی 5 ذکر مجرب و آثارشان


معرفی 5 ذکر مجرب و آثارشان

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: ذکر «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الاّ الله و الله اکبر» را زیاد بگوئید.چون در قیامت این اذکار با گروهی از فرشتگان و محافظ از پیش رو و پشت سر خواهند آمد. و این اذکار باقیات و صالحات می باشند.

در حالی که اهل دنیا دائم به ذکر دنیا مشغول اند و در لذت های دنیوی غوطه می خورند،اهل ایمان تمام لذت شان از یاد خدا است و در اطاعت خدا غوطه ورند. ذکر از بهترین وسایل برقراری ارتباط با حضرت حق جلّ شأنه می باشد. یاد الهی از نزدیکترین مسیرهای قرب و نزدیکی به پروردگار این عالم است. اوقات اشتغال به ذکر خداوند متعال نیز از شیرین ترین حالتها و لذّتهای بندگان مؤمن است.

ذکر نیز مانند تمام امور مهم شرعی دارای تقسیمات، ضوابط و شرایط خاصی است که رعایت این امور برای بهره بردن صحیح لازم است.

معنای حقیقی ذکر و یاد خدا آن است که انسان در هر موقعیتی که هست در حال اطاعت و بندگی خداوند باشد و خدا را فراموش ننماید. تمام اعمال و آداب بندگی خداوند یاد خدا به معنای وسیع و حقیقی کلمه محسوب می شود و مهم هم این است که انسان در تمام زندگی خود اهل ایمان و بنده خدا باشد. ذکر زبانی هم در صورتی موثر است که به معنای وسیع کلمه انسان ذاکر خدا و بنده واقعی حق تعالی و مطیع او باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Farzad Moo

زندگی نامه ی امام محمد باقر علیه السلام

هفتم ذیحجةالحرام 1425 ، مصادف با سالروز شهادت امام محمد باقر (ع) است ، امامی که با تعلیم معارف حقه اسلامی به مردم ، به جنگ با دشمنان پرداخت .

نام‌ مبارک‌ امام‌ پنجم‌ محمد و لقب‌ آن‌ حضرت‌ باقر یا باقرالعلوم‌ است‌ ، دلیل اعطای این لقب به امام پنجم این است که ایشان دریاى‌ دانش‌ را شکافت‌ و اسرار علوم‌ را آشکارا ساخت‌ . القاب‌ دیگرى‌ مانند شاکر ، صابر و هادى‌ نیز براى‌ آن‌ حضرت‌ ذکر کرده‌اند که‌ هریک‌ بیانگر صفتى‌ از صفات‌ آن‌ امام‌ بزرگوار بوده‌ است‌ . 

کنیه‌ امام‌ " ابوجعفر " و مادرش‌ فاطمه‌ دختر امام‌ حسن‌ مجتبى‌(ع) است‌ . بنابراین‌ نسبت‌ آن‌ حضرت‌ از طرف‌ مادر به‌ سبط اکبر حضرت‌ امام‌ حسن‌ (ع) و از سوى‌ پدر به‌ امام‌ حسین‌ ( ع) مى‌رسد . پدرش‌ حضرت‌ سیدالساجدین‌ ، امام‌ زین‌ العابدین‌ ، على‌ بن‌ الحسین‌ (ع) است‌ . 

تولد حضرت‌ باقر ( ع‌ ) در روز جمعه‌ سوم‌ ماه‌ صفر سال‌ 57 هجرى‌ در مدینه‌ اتفاق‌ افتاد . در واقعه‌ جانگداز کربلا همراه‌ پدر و در کنار جدش‌ حضرت‌ سیدالشهداء ، کودکى‌ بود که‌ به‌ چهارمین‌ بهار زندگیش‌ نزدیک‌ مى‌شد . 

دوران‌ امامت‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) از سال‌ 95 هجرى‌ که‌ سال‌ درگذشت‌ امام‌ زین‌ العابدین‌ ( ع‌ ) است‌ آغاز شد و تا سال‌ 114 ه . یعنى‌ ‌ 19 سال‌ و چند ماه‌ ادامه‌ داشته‌ است‌ . در دوره‌ امامت‌ امام‌ محمد باقر (ع) و فرزندش‌ امام‌ جعفر صادق‌ ( ع‌ ) مسائلى‌ مانند انقراض‌ امویان‌ ، بر سر کار آمدن‌ عباسیان‌ ، وقوع مشاجرات‌ سیاسى‌ ، ظهور سرداران‌ و مدعیانى‌ مانند ابوسلمه‌ خلال‌ و ابومسلم‌ خراسانى‌ و دیگران‌ مطرح‌ است‌ ، ترجمه‌ کتابهاى‌ فلسفى‌ و مجادلات‌ کلامى‌ در این‌ دوره‌ پیش‌ مى‌آید و عده ‌اى‌ از مشایخ‌ صوفیه‌ ، زاهدان‌ و قلندران‌ وابسته‌ به‌ دستگاه‌ خلافت‌ ظهور کرده ، فعال می شوند .

قاضی ها و متکلمانى‌ به‌ دلخواه‌ مقامات‌ رسمى‌ و صاحب‌ قدرتان‌ پدید مى‌آیند و فقه‌ و قضاء ، عقاید ، کلام‌ و اخلاق‌ را ( بر طبق‌ مصالح‌ مراکز قدرت‌ خلافت) ‌ شرح‌ و تفسیر مى‌ کنند . در زمانی که پس‌ از واقعه‌ عاشورا و حماسه‌ کربلا ، افکار بسیارى‌ از حق‌ طلبان‌ به‌ حقانیت‌ آل‌ على‌ ( ع‌ ) متوجه‌ شده ، پرده‌ از چهره‌ زشت‌ ستمکاران‌ اموى‌ و دین‌ به‌ دنیا فروشان‌، برگرفته‌ بود ، این عده تلاش می کردند افکار و عقاید را به انحراف‌ کشانده و احادیث‌ نبوى‌ را در بوته‌ فراموشى‌ قرار مى‌دادند . برخى‌ نیز احادیثى‌ به‌ نفع‌ دستگاه‌ حاکم‌ جعل‌ کرده‌ و یا آنها را به‌ سود ستمکاران‌ غاصب‌ خلافت‌ دگرگون‌ مى‌ کردند. 

این موارد عواملى‌ بسیار خطرناک‌ بود که‌ باید حافظان‌ و نگهبانان‌ دین‌ در برابر آنها می ایستادند . به همین دلیل‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و پس‌ از وى‌ امام‌ جعفر صادق‌ (ع) از موقعیت‌ مساعد روزگار سیاسى‌ ، براى‌ نشر تعلیمات‌ اصیل‌ اسلامى‌ و معارف‌ حقه‌ 
بهره‌ گرفته ، دانشگاه‌ تشیع‌ و علوم‌ اسلامى‌ را پایه ‌ریزى‌ کردند . زیرا این‌ امامان‌ بزرگوار و بعد شاگردانشان،‌ وارثان‌ و نگهبانان‌ حقیقى‌ تعلیمات‌ پیامبر(ص) ، ناموس‌ و قانون‌ عدالت‌ بودند و مى‌ بایست‌ به‌ تربیت‌ شاگردانى‌ عالم‌ و عامل‌ و یارانى‌ شایسته‌ و فداکار پرداخته ، فقه‌ آل‌ محمد ( ص‌ ) را جمع‌ ، تدوین‌ و تدریس‌ می کردند .

به‌ همین‌ جهت‌ محضر امام‌ باقر ( ع‌ ) ، مرکز علماء ، دانشمندان‌ ، راویان‌ حدیث‌ ، خطیبان‌ و شاعران‌ بنام‌ بود . در مکتب‌ تربیتى‌ امام‌ باقر ( ع‌ ) علم‌ و فضیلت‌ به‌ مردم‌ آموخته‌ مى‌شد . ابوجعفر امام‌ محمد باقر (ع) متولى‌ صدقات‌ حضرت‌ رسول‌ ( ص‌ ) و امیرالمؤمنین‌ ( ع‌ ) ، پدر و جد خود بود و این‌ صدقات‌ را بر بنى‌ هاشم‌ و مساکین‌ و نیازمندان‌ تقسیم‌ کرده و اداره‌ آنها را از جهت‌ مالى‌ به‌ عهده‌ داشت‌ . امام‌ باقر (ع) داراى‌ خصائل‌ ستوده‌ و مؤدب‌ به‌ آداب‌ اسلامى‌ بود . سیرت‌ و صورتش‌ ستوده‌ بود . پیوسته‌ لباس‌ تمیز و نو مى‌پوشید و در کمال‌ وقار و شکوه‌ حرکت‌ می کرد . از آن‌ حضرت‌ مى‌پرسیدند : جدت‌ لباس‌ کهنه‌ و کم‌ ارزش‌ مى‌پوشید ، تو چرا لباس‌ فاخر بر تن‌ مى‌کنى‌ ؟ پاسخ‌ مى‌داد: مقتضاى‌ تقواى‌ جدم‌ و فرماندارى‌ آن‌ روز ، که‌ محرومان‌ و فقرا و تهیدستان‌ زیاد بودند ، چنان‌ بود . من‌ اگر آن‌ لباس‌ را بپوشم‌ در این‌ انقلاب‌ افکار نمى‌توانم‌ تعظیم‌ شعائر دین‌ کنم‌ . 

امام‌ پنجم‌ ( ع‌ ) بسیار گشاده‌ رو و با مؤمنان‌ و دوستان‌ خوش‌ برخورد بود . با همه‌ اصحاب‌ مصافحه‌ مى‌کرد و دیگران‌ را نیز بدین‌ کار تشویق‌ مى‌فرمود . در ضمن‌ سخنانش‌ مى‌فرمود : مصافحه‌ کردن‌ کدورتهاى‌ درونى‌ را از بین‌ مى‌برد و گناهان‌ دو طرف‌ ( همچون‌ برگ‌ درختان‌ در فصل‌ خزان) مى ‌ریزد. امام‌ باقر ( ع‌ ) در صدقات‌ ، بخشش‌ و آداب‌ اسلامى‌ مانند دستگیرى‌ از نیازمندان‌ ، تشییع‌ پیکر مؤمنین‌ ، عیادت‌ از بیماران‌ ، رعایت‌ ادب‌ ، آداب‌ و سنن‌ دینى‌ ، بسیار دقیق بود . 

مى‌خواست‌ سنتهاى‌ جدش‌ رسول‌ الله‌ ( ص‌ ) را عملا در بین‌ مردم‌ زنده‌ کند و مکارم‌ اخلاقى‌ را به‌ مردم‌ تعلیم‌ نماید. در روزهاى‌ گرم‌ براى‌ رسیدگى‌ به‌ مزارع‌ و نخلستانها بیرون‌ مى‌رفت‌ و با کارگران‌ و کشاورزان‌ بیل‌ مى‌زد و زمین‌ را براى‌ کشت‌ آماده‌ مى‌ساخت‌ . آنچه‌ از محصول‌ کشاورزى‌ ( که‌ با عرق‌ جبین‌ و کد یمین‌) به‌ دست‌ مى‌آورد در راه‌ خدا انفاق‌ مى‌فرمود. بامداد که‌ براى‌ اداى‌ نماز به‌ مسجد جدش‌ رسول‌ الله‌ ( ص‌ ) مى‌رفت‌ ، پس‌ از گزاردن‌ فریضه‌ ، مردم‌ گرداگردش‌ جمع‌ مى‌شدند و از انوار دانش‌ و فضیلت‌ او بهره‌مند مى‌شدند. 

مدت‌ بیست‌ سال‌ معاویه‌ در شام‌ و کارگزارانش‌ در مرزهاى‌ دیگر اسلامى‌ در واژگون‌ جلوه‌ دادن‌ حقایق‌ اسلامى‌ ( با زور و زر و تزویر و اجیر کردن‌ عالمان‌ خود فروخته‌) کوشش‌ بسیار کردند . ناچار حضرت‌ سجاد ( ع‌ ) و فرزند ارجمندش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) پس‌ از واقعه‌ جانگداز کربلا و ستمهاى‌ بى‌سابقه‌ آل‌ ابوسفیان‌ ، که‌ مردم‌ به‌ حقانیت‌ اهل‌ بیت‌ عصمت‌ ( ع‌ ) توجه‌ کردند ، در اصلاح‌ عقاید مردم‌ به‌ ویژه‌ در مسئله‌ امامت‌ و رهبرى‌ ، که‌ تنها شایسته‌ امام‌ معصوم‌ است‌ ، سعى‌ بلیغ‌ کردند و معارف‌ حقه‌ اسلامى‌ را ( در جهات‌ مختلف‌ ) به‌ مردم‌ تعلیم‌ دادند " تا کار نشر فقه‌ و احکام‌ اسلام‌" به‌ جایى‌ رسید که‌ فرزند گرامى‌ آن‌ امام‌ ، حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌(ع) دانشگاهى‌ با چهار هزار شاگرد پایه ‌گذارى‌ کرد و احادیث‌ و تعلیمات‌ اسلامى‌ را در اکناف‌ و اطراف‌ جهان‌ آن‌ روز اسلام‌ انتشار داد . امام‌ سجاد (ع) با زبان‌ دعا و مناجات‌ ، یادآورى‌ از مظالم‌ اموى‌ و امر به‌ معروف‌ و نهى‌ از منکر و امام‌ باقر ( ع‌ ) با تشکیل‌ حلقه‌هاى‌ درس‌ ، زمینه‌ این‌ امر مهم‌ را فراهم‌ نمود و مسائل‌ لازم‌ دینى‌ را براى‌ مردم‌ روشن‌ فرمود.

رسول‌ اکرم‌ اسلام‌ ( ص‌ ) در پرتو چشم‌ واقع‌ بین‌ و با روشن‌ بینى‌ وحى‌ الهى‌ وظ‌ایفى‌ را که‌ فرزندان‌ و اهل‌ بیت‌ گرامى‌اش‌ در آینده‌ انجام‌ خواهند داد و نقشى‌ را که‌ در شناخت‌ و شناساندن‌ معارف‌ حقه‌ به‌ عهده‌ خواهند داشت‌ ، ضمن‌ احادیثى‌ که‌ از آن‌ حضرت‌ روایت‌ شده‌ ، تعیین‌ فرموده‌ است‌ . چنان‌ که‌ در حدیثی‌ آمده‌ است‌ : روزى‌ جابر بن‌ عبدالله‌ انصارى‌ که‌ در آخر عمر دو چشم‌ جهان‌ بینش‌ تاریک‌ شده‌ بود به‌ محضر حضرت‌ سجاد ( ع‌ ) شرفیاب‌ شد . صداى‌ کودکى‌ را شنید ، پرسید کیستى‌ ؟ گفت‌ من‌ محمد بن‌ على‌ بن‌ الحسینم‌ ، جابر گفت‌ : نزدیک‌ بیا ، سپس‌ دست‌ او را گرفت‌ و بوسید و عرض‌ کرد : روزى‌ خدمت‌ جدت‌ رسول‌ خدا ( ص‌ ) بودم‌ . فرمود : شاید زنده‌ بمانى‌ و محمد بن‌ على‌ بن‌ الحسین‌ که‌ یکى‌ از اولاد من‌ است‌ را ملاقات‌ کنى‌ . سلام‌ من‌ را به‌ او برسان‌ و بگو : خدا به‌ تو نور حکمت‌ دهد . علم‌ و دین‌ را نشر بده‌ . امام‌ پنجم‌ هم‌ به‌ امر جدش‌ قیام‌ کرد و در تمام‌ مدت‌ عمر به‌ نشر علم‌ و معارف‌ دینى‌ و تعلیم‌ حقایق‌ قرآنى‌ و احادیث‌ نبوى‌ ( ص‌ ) پرداخت‌.

این‌ جابر بن‌ عبدالله‌ انصارى‌ همان‌ کسى‌ است‌ که‌ در نخستین‌ سال‌ بعد از شهادت‌ حضرت‌ امام‌ حسین‌ ( ع‌ ) به‌ همراهى‌ عطیه‌ که‌ مانند جابر از بزرگان‌ و عالمان‌ با تقوا و از مفسران‌ بود ، در اربعین‌ حسینى‌ به‌ کربلا آمد و غسل‌ کرد ، و در حالى‌ که‌ عطیه‌ دستش‌ را گرفته‌ بود در کنار قبر مطهر حضرت‌ سیدالشهداء آمد و زیارت‌ آن‌ سرور شهیدان‌ را انجام‌ داد . 

امام‌ باقر علیه‌ السلام‌ منبع‌ انوار حکمت‌ و معدن‌ احکام‌ الهى‌ بود . نام‌ نامى‌ آن‌ حضرت‌ با دهها و صدها حدیث‌ و روایت‌ و کلمات‌ قصار و اندرزهایى‌ همراه‌ است‌ ، که‌ به‌ ویژه‌ در 19 سال‌ امامت‌ براى‌ ارشاد مستعدان‌ و دانش‌ اندوزان‌ و شاگردان‌ شایسته‌ خود بیان‌ فرموده‌ است‌ . بنا به‌ روایاتى‌ که‌ نقل‌ شده‌ است‌ ، در هیچ‌ مکتب‌ و محضرى‌ دانشمندان‌ خاضع تر و خاشع تر از محضر محمد بن‌ على‌ ( ع‌ ) نبوده‌اند.

در زمان‌ امیرالمؤمنین‌ على‌ ( ع‌ ) ، گویا مسلمانان‌ هنوز قدم‌ از تنگناى‌ حیات‌ مادى‌ بیرون‌ ننهاده‌ و از زلال‌ دانش‌ علوى‌ جامى‌ ننوشیده‌ بودند ، و در کنار دریاى‌ بیکران‌ وجود على‌ ( ع‌ ) تشنه‌ لب‌ بودند و جز عده ‌اى‌ معدود، قدر چونان‌ گوهرى‌ را نمى‌دانستند . بى‌جهت‌ نبود که‌ مولاى‌ متقیان‌ بارها مى‌فرمود : پیش‌ از آنکه‌ من‌ را از دست‌ بدهید از من‌ بپرسید . و بارها مى‌ فرمود‌ : من‌ به‌ راههاى‌ آسمان‌ از راههاى‌ زمین‌ آشناترم‌ . ولى‌ کو آن‌ گوهرشناسى‌ که‌ قدر گوهر وجود على‌ را بداند ؟ اما به‌ تدریج‌ ، به‌ ویژه‌ در زمان‌ امام‌ محمد باقر (ع) مردم‌ کم‌ کم‌ لذت‌ علوم‌ اهل‌ بیت‌ و معارف‌ اسلامى‌ را درک‌ مى‌کردند و مانند تشنه‌ لبى‌ که‌ سالها از لذات‌ آب‌ گوارا محروم‌ مانده‌ و یا قدر آن‌ را ندانسته‌ باشد ، زلال‌ گواراى‌ دانش‌ امام‌ باقر ( ع‌ ) را دریافتند و تسلیم‌ مقام‌ علمى‌ امام‌ ( ع‌ ) شدند ، به‌ قول‌ یکى‌ از مورخان‌ : " مسلمانان‌ در این‌ هنگام‌ از میدان‌ جنگ‌ و لشکر کشى‌ متوجه‌ فتح‌ دروازه‌هاى‌ علم‌ و فرهنگ‌ شدند " .

امام‌ باقر ( ع‌ ) نیز چون‌ زمینه‌ قیام‌ بالسیف‌ ( قیام‌ مسلحانه‌) در آن‌ زمان‌ ( به‌ علت‌ خفقان‌ فراوان‌ و کمبود حماسه‌ آفرینان‌) فراهم‌ نبود ، از این‌ رو ، نشر معارف‌ اسلام‌ و فعالیت‌ علمى‌ مبارزه‌ عقیدتى‌ و معنوى‌ با سازمان‌ حکومت‌ اموى‌ را ، از این‌ طریق‌ مناسب ‌تر مى‌دید و چون‌ حقوق‌ اسلام‌ هنوز یک‌ دوره‌ کامل‌ و مفصل‌ تدریس‌ نشده‌ بود ، به‌ فعالیتهاى‌ ثمر بخش‌ علمى‌ در این‌ زمینه‌ پرداخت‌ . 

اما بدین‌ خاطر که‌ نفس‌ شخصیت‌ امام‌ و سیر تعلیمات‌ او( در ابعاد و مرزهاى‌ مختلف‌) بر ضرر حکومت‌ بود ، مورد اذیت‌ و ایذاء دستگاه‌ قرار مى‌گرفت‌ . در عین‌ حال‌ امام‌ هیچ گاه‌ از اهمیت‌ تکلیفى‌ شورش‌ ( علیه‌ دستگاه‌ ) غافل‌ نبود ، و از راه‌ دیگرى‌ نیز آن‌ را دامن‌ مى‌زد و آن‌ راه‌ ، تجلیل‌ و تأیید برادر شورشى‌اش‌ زید بن‌ على‌ بن‌ الحسین‌ بود. 

روایاتى‌ در دست‌ است‌ که‌ وضع‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) که‌ خود در روزگارش‌ مرزبان‌ بزرگ‌ فکرى‌ و فرهنگى‌ بوده‌ و نقش‌ مهمى‌ در نشر اخلاق‌ و فلسفه‌ اصیل‌ اسلامى‌ و جهان‌ بینى‌ خاص‌ قرآن‌ ، و تنظیم‌ مبانى‌ فقهى‌ و تربیت‌ شاگردانى‌ " مانند امام‌ شافعى‌ " و تدوین‌ مکتب‌ داشته‌ ، موضع‌ انقلابى‌ برادرش‌ " زید " را نیز تأیید مى‌کرده‌ است‌ چنانکه‌ نقل‌ شده‌ امام‌ محمد باقر(ع‌ ) مى‌فرمود : خداوندا پشت‌ من‌ را به‌ زید محکم‌ کن‌. 

مى‌دانیم‌ که‌ زید برادر امام‌ محمد باقر (ع‌ ) که‌ تحت‌ تأثیر تعلیمات‌ ائمه‌(ع) براى‌ اقامه‌ عدل‌ و دین‌ قیام‌ کرد . سرانجام‌ علیه‌ هشام‌ به‌ عبدالملک‌ اموى‌ ، در سال‌ ( 120 یا 122 ) زمان‌ امامت‌ امام‌ جعفر صادق‌ ( ع‌ ) خروج‌ کرد و دستگاه‌ جبار ، ناجوانمردانه‌ او را به‌ قتل‌ رساند . بدن‌ مقدس‌ زید را سالها بر دار کردند و سپس‌ سوزاندند . چنانکه‌ تاریخ‌ مى‌نویسد : گرچه‌ نهضت‌ زید نیز به‌ نتیجه ‌اى‌ نینجامید و قیامهاى‌ دیگرى‌ نیز که‌ در این‌ دوره‌ به‌ وجود آمد ، از جهت‌ ظ‌اهرى‌ به‌ نتایجى‌ نرسید ، ولى‌ این‌ قیامها و اقدامها در تاریخ‌ تشیع‌ موجب‌ تحرک‌ و بیدارى‌ و بروز فرهنگ‌ شهادت‌ علیه‌ دستگاه‌ جور به‌ شمار آمده‌ و خون‌ پاک‌ شیعه‌ را در جوشش‌ و غلیان‌ نگهداشته‌ و خط شهادت‌ را تا زمان‌ ما در تاریخ‌ شیعه‌ ادامه‌ داده‌ است‌ .

امام‌ باقر ( ع‌ ) و امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) گرچه‌ به‌ ظ‌اهر به‌ این‌ قیامها دست‌ نیازیدند ، که‌ زمینه‌ را مساعد نمى‌دیدند ، ولى‌ در هر فرصت‌ و موقعیت‌ به‌ تصحیح‌ نظر جامعه‌ درباره‌ حکومت‌ و تعلیم‌ و نشر اصول‌ اسلام‌ و روشن‌ کردن‌ افکار ، که‌ نوعى‌ دیگر از مبارزه‌ است‌ دست‌ زدند . چه‌ در این‌ دوره‌ ، حکومت‌ اموى‌ رو به‌ زوال‌ بود و فتنه‌ عباسیان‌ دامنگیر آنان‌ شده‌ بود ، از این‌ رو بهترین‌ فرصت‌ براى‌ نشر افکار زنده‌ و تربیت‌ شاگردان‌ و آزادگان‌ و ترسیم‌ خط درست‌ حکومت‌ ، پیش‌ آمده‌ بود و در حقیقت‌ مبارزه‌ سیاسى‌ به‌ شکل‌ پایه‌ریزى‌ و تدوین‌ اصول‌ مکتب‌ ( که‌ امرى‌ بسیار ضرورى‌ بود ) پیش‌ آمد. 

اما چنان‌ که‌ اشاره‌ شد ، دستگاه‌ خلافت‌ آنجا که‌ پاى‌ مصالح‌ حکومتى‌ پیش‌ مى‌آمد و احساس‌ مى‌کردند امام‌ ( ع‌ ) نقاب‌ از چهره‌ ظ‌المانه‌ دستگاه‌ برمى‌گیرد و خط صحیح‌ را در شناخت‌ " امام‌ معصوم‌ ( ع‌ ) " و امامت‌ که‌ دنباله‌ خط " رسالت‌ " و بالاخره‌ "حکومت‌ الله‌ " است‌ تعلیم‌ مى‌دهد ، تکان‌ مى‌خوردند و دست‌ به‌ ایذاء و آزار و شکنجه‌ امام‌ ( ع‌ ) مى‌زدند و گاه‌ به‌ زجر و حبس‌ و تبعید ... .

براى‌ شناخت‌ این‌ امر ، به واقعه ای اشاره می شود : "در یکى‌ از سالها که‌ هشام‌ بن‌ عبدالملک‌ ، خلیفه‌ اموى‌ ، به‌ حج‌ مى‌آید ، جعفر بن‌ محمد ، امام‌ صادق‌ ، در خدمت‌ پدر خود ، امام‌ محمد باقر ، نیز به‌ حج‌ مى‌رفتند . روزى‌ در مکه‌ ، حضرت‌ صادق‌ ، در مجمع‌ عمومى‌ سخنرانى‌ مى‌کند و در آن‌ سخنرانى‌ تأکید بر سر مسئله‌ پیشوایى‌ و امامت‌ و این که‌ پیشوایان‌ بر حق‌ و خلیفه‌هاى‌ خدا در زمین‌ ایشانند نه‌ دیگران‌ ، و این که‌ سعادت‌ اجتماعى‌ و رستگارى‌ در پیروى‌ از ایشان‌ است‌ و بیعت‌ با ایشان‌ و ... نه‌ دیگران‌ . این‌ سخنان‌ که‌ در بحبوحه‌ قدرت‌ هشام‌ گفته‌ مى‌شود ، آن‌ هم‌ در مکه‌ در موسم‌ حج‌ ، طنینى‌ بزرگ‌ مى‌یابد و به‌ گوش‌ هشام‌ مى‌رسد. هشام‌ در مکه‌ جرأت‌ نمى‌کند و به‌ مصلحت‌ خود نمى‌بیند که‌ متعرض‌ آنان‌ شود . اما چون‌ به‌ دمشق‌ مى‌رسد ، مأمور به‌ مدینه‌ مى‌فرستد و از فرماندار مدینه‌ مى‌خواهد که‌ امام‌ باقر ( ع‌ ) و فرزندش‌ را به‌ دمشق‌ روانه‌ کرد ، و چنین‌ مى‌شود . 

حضرت‌ صادق‌ (ع‌ ) مى‌فرماید : چون‌ وارد دمشق‌ شدیم‌ ، روز چهارم‌ ما را به‌ مجلس‌ خود طلبید . هنگامى‌ که‌ به‌ مجلس‌ او درآمدیم‌ ، هشام‌ بر تخت‌ پادشاهى‌ خویش‌ نشسته‌ و لشکر و سپاهیان‌ خود را در سلاح‌ کامل‌ غرق‌ ساخته‌ بود ، و در دو صف‌ در برابر خود نگاه‌ داشته‌ بود . نیز دستور داده‌ بود تا آماج‌ خانه‌اى‌ ( جاهایى‌ که‌ در‌ نشانه‌ براى‌ تیراندازى‌ مى‌گذارند ) در برابر او نصب‌ کرده‌ بودند ، و بزرگان‌ اطرافیان‌ او مشغول‌ مسابقه‌ تیراندازى‌ بودند . هنگامى‌ که‌ وارد حیاط قصر او شدیم‌ ، پدرم‌ در پیش‌ مى‌رفت‌ و من‌ از عقب‌ او مى‌رفتم‌ ، چون‌ نزدیک‌ رسیدیم‌ ، به‌ پدرم‌ گفته‌ : " شما هم‌ همراه‌ اینان‌ تیر بیندازید " پدرم‌ گفت‌ : " من‌ پیر شده‌ام‌. اکنون‌ این‌ کار از من‌ ساخته‌ نیست‌ اگر من‌ را معاف‌ دارى‌ بهتر است‌ " . هشام‌ قسم‌ یاد کرد : " به‌ حق‌ خداوندى‌ که‌ ما را به‌ دین‌ خود و پیغمبر خود گرامى‌ داشت‌ ، تو را معاف‌ نمى‌دارم‌ " . آنگاه‌ به‌ یکى‌ از بزرگان‌ بنى‌ امیه‌ امر کرد که‌ تیر و کمان‌ خود را به‌ او ( یعنى‌ امام‌ باقر - ع‌ ) بده‌ تا او نیز در مسابقه‌ شرکت‌ کند. پدرم‌ کمان‌ و تیری از من گرفت‌ و در زه‌ گذاشت‌ و به‌ قوت‌ بکشید و بر میان‌ نشانه‌ زد . سپس‌ تیر دیگری گرفت‌ و بر فاق‌ تیر اول‌ زد ... تا آن که‌ نه‌ تیر پیاپى‌ افکند . هشام‌ از دیدن‌ این‌ چگونگى‌ خشمگین‌ گشت‌ و گفت : نیک‌ تیر انداختى‌ اى‌ ابوجعفر ، تو ماهرترین‌ عرب‌ و عجمى‌ در تیراندازى‌ . چرا مى‌گفتى‌ من‌ بر این‌ کار قادر نیستم‌ ؟ ... بگو : این‌ تیراندازى‌ را چه‌ کسى‌ به‌ تو یاد داده‌ است‌ " . پدرم‌ فرمود : " مى‌دانى‌ که‌ در میان‌ اهل‌ مدینه‌ ، این‌ فن‌ شایع‌ است‌ . من‌ در جوانى‌ چندى‌ تمرین‌ این‌ کار کرده‌ام‌. سپس‌ امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) اشاره‌ مى‌فرماید که‌ : هشام‌ از مجموع‌ ماجرا غضبناک گشت‌ و عازم‌ قتل‌ پدرم‌ شد . 

در همان‌ محفل‌ هشام‌ بر سر مقام‌ رهبرى‌ و خلافت‌ اسلامى‌ با امام‌ باقر ( ع‌) سخن‌ مى‌گوید . امام‌ باقر درباره‌ رهبرى‌ رهبران‌ بر حق‌ و چگونگى‌ اداره‌ اجتماع‌ اسلامى‌ و این که‌ رهبر یک‌ اجتماع‌ اسلامى‌ باید چگونه‌ باشد ، سخن‌ مى‌گوید . اینها همه‌ هشام‌ را ، که‌ فاقد آن‌ صفات‌ بوده‌ است‌ و غاصب‌ آن‌ مقام‌ ، بیش‌ از پیش‌ ناراحت‌ مى‌کند . بعضى‌ نوشته‌اند که‌ : امام‌ باقر را در دمشق‌ به‌ زندان‌ افکند . و چون‌ به‌ او خبر مى‌دهند که‌ زندانیان‌ دمشق‌ مرید و معتقد به‌ امام‌ ( ع‌ ) شده‌اند ، امام‌ را رها مى‌کند و به‌ شتاب‌ روانه‌ مدینه‌ مى‌نماید . پیکى‌ سریع‌ ، پیش‌ از حرکت‌ امام‌ از دمشق‌ ، مى‌فرستد تا در آبادیها و شهرهاى‌ سر راه‌ همه‌ جا علیه‌ آنان‌ ( امام‌ باقر و امام‌ صادق‌ ع‌ ) تبلیغ‌ کنند تا بدین‌ گونه‌ ، مردم‌ با آنان‌ تماس‌ نگیرند و تحت‌ تأثیر گفتار و رفتارشان‌ واقع‌ نشوند . با این‌ وصف‌، امام‌ ( ع‌ ) در این‌ سفر ، از تماس‌ با مردم‌ ( حتى‌ مسیحیان) و روشن‌ کردن‌ آنان‌ غفلت‌ نمى‌ورزد. 

جالب‌ توجه‌ و قابل‌ دقت‌ و یادگیرى‌ است‌ که‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) وصیت‌ مى‌کند به‌ فرزندش‌ امام‌ جعفر صادق‌(ع‌ ) که‌ مقدارى‌ از مال‌ او را وقف‌ کند ، تا پس‌ از مرگش‌ ، تا ده‌ سال‌ در ایام‌ حج‌ و در منى‌ محل‌ اجتماع‌ حاجیها براى‌ سنگ‌ انداختن‌ به‌ شیطان‌( رمى‌ جمرات‌ ) و قربانى‌ کردن‌ براى‌ او محفل‌ عزا اقامه‌ کنند.

توجه‌ به‌ موضوع‌ و تعیین‌ مکان‌ ، اهمیت‌ بسیار دارد . به‌ گفته‌ صاحب‌ الغدیرزنده‌ یاد علامه‌ امینى‌ این‌ وصیت‌ براى‌ آن‌ است‌ که‌ اجتماع‌ بزرگ‌ اسلامى‌ ، در آن‌ مکان‌ مقدس‌ با پیشواى‌ حق‌ و رهبر دین‌ آشنا شود و راه‌ ارشاد در پیش‌ گیرد ، و از دیگران‌ ببرد و به‌ این‌ پیشوایان‌ بپیوندد ، این‌ نهایت‌ حرص‌ بر هدایت‌ مردم‌ است‌ و نجات‌ دادن‌ آنها از چنگال‌ ستم‌ و گمراهى‌ . 

شهادت امام محمد باقر

حضرت‌ امام‌ محمد باقر(ع‌ ) 19 سال‌ و ده‌ ماه‌ پس‌ از شهادت‌ پدر بزرگوارش‌ حضرت‌ امام‌ زین‌ العابدین‌ ( ع‌ ) زندگى‌ کرد و در تمام‌ این‌ مدت‌ به‌ انجام‌ وظ‌ایف‌ خطیر امامت‌ ، نشر و تبلیغ‌ فرهنگ‌ اسلامى‌ ، تعلیم‌ شاگردان‌ ، رهبرى‌ اصحاب‌ و مردم‌ ، اجرا کردن‌ سنتهاى‌ جد بزرگوارش‌ در میان‌ خلق‌ ، متوجه‌ کردن‌ دستگاه‌ غاصب‌ حکومت‌ به‌ خط صحیح‌ رهبرى‌ و راه‌ نمودن‌ به‌ مردم‌ در جهت‌ شناخت‌ رهبر واقعى‌ و امام‌ معصوم‌ ، که‌ تنها خلیفه‌ راستین‌ خدا و رسول‌ ( ص‌) در زمین‌ است ، پرداخت‌ و لحظه‌ اى‌ از این‌ وظ‌یفه‌ غفلت‌ نفرمود . 

سرانجام‌ در هفتم‌ ذیحجه‌ سال‌ 114 هجرى‌ در سن‌ 57 سالگى‌ در مدینه‌ به‌ وسیله‌ هشام‌ مسموم‌ شد و چشم‌ از جهان‌ فروبست‌ . پیکر مقدسش‌ را در قبرستان‌ بقیع‌ ( کنار پدر بزرگوارش‌ ) به‌ خاک‌ سپردند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Farzad Moo