دین مقدس اسلام برخلاف همه مذاهب ومسلک های اجتماعی موجود وگذشته مُصِراً پیروان خودرابه تعقل وتفکر دعوت می کند و در بسیاری از آیات قرآن کریم پس از باین یک آیه انسان رابه تفکر درآن فرا میخواند، آسمان ها وزمین ،طبیعت وحتی نفس انسان و ... از جمله مواردی هستند که خداوند انسانها رابه تفکر درآنها فرا می خواند. 
باتوجه به مفاهیم آیاتی از قرآن کریم که دراین رابطه است جای کمترین شک و تردیدی باقی نمی ماند که نیروی عقل وخرد آدمی از نظر قرآن یکی از سرچشمه های علم وآگاهی بشر و نیز یکی از ممیزات واقعی انسان از سایر موجودات خواهد بود؛ به همین علت ،نقش بسیار زیادی در ابعاد گوناگون شناخت حقیقی ودرنتیجه رسیدن به حق و واقعیت خواهد داشت؛ اهمیت این امر بدان حداست که حتی دربرخی از احادیث ملاک ثواب وعقاب انسان وبازخواست او در روز قیامت را میزان بهره مندی وبه کارگیری انسان از عقلش بیان نموده اند .عقل و تعقل و ذکر وتذکر رابطه تنگاتنگی با سعادت و هدایت انسان دارد که دراین مقاله به این موضوع واهمیت آن پرداخته می شود. 
 کلید واژه : عقل وتعقل ، ذکر و تذکر،آیات و روایات 
 ناشر : نورپرتال به نقل ازمجموعه مقالات 25 دوره مسابقات قرآن مرداد 87جلد چهارم (قرآن و نوآوری و شکوفائی)
معنای لغوی عقل وتعقل

بیشتر لغت شناسان لفظ «عقل» را در اصل از «عقال»که به معنای ریسمان و طنابی است که با آن پای شتر رامی بندند تااز حرکت باز ایستد و فرار نکند، می دانند و صاحب صحاح عقل را به معنی حجر و منع تفسیر کرده است واز طرفی چون درانسان نیرویی است که انسان را از ارتکاب ناشایست ها باز می دارد واو را از انجام کارهای زشت نهی می کند، از باب تشابه ، به این نیروی درونی «عقل» گویند. 
دقت وتوجه به موارد کاربردهای عقل نشان می دهد که مفهوم منع وبازداری در همه موارد وجود دارد. وبه همین جهت طریحی در مجمع البحرین می نویسد: عاقل کسی است که می تواند نفس خویش را کنترل کندواز هوی وهوس باز دارد_طریحی ،ج5 ص425 ذیل عقل) 
و راغب در مفردات خود علاوه بر معنای فوق می گوید: عقل عبارت است از استعداد ونیرویی است که برای دریافت و پذیرش علم مستعد می باشد و اضافه می کند که همچنین به دانش و علمی که به وسیله این استعداد نصیب انسان می شود عقل گویند. (راغب اصفهانی ،ص 354 ذیل عقل) 
اما در اصطلاح به اختصار باید گفت که عقل و تعقل آن فعالیت ذهنی است که روی مواد خام، از جهان طبیعت وانسان و روابط میان آن دو صورت گرفته و از جزئیات کلیات را انتزاع می کند واز مقدمات نتیجه به دست می آورد وهدف انتخاب می نماید وقوانین و اصول احراز شده را به موارد خود تطبیق می کند. (جعفری،محمدتقی،عقل وعاقل ومعقول،ص 39) 
به عبارت ساده تر استعداد درک وتشخیص صحیح امور ومقایسه و نتیجه گیری درست از آنها را عقل وبه کاربستن فرامین عقل را کار عاقلانه نامند و صاحب وبه کار گیرنده آنرا عاقل وخردمند خوانند. اما مقصود ازعقل در شرع مقدس اسلامی، یک نیرو ویا یک فعالیت روانی است که در راه وصول به هدف های منطقی در زندگی ایده آل مادی ومعنوی از آن بهره برداری می گردد و این بهره برداری عبارت است از انتخاب وسایل شایسته برای وصول به هدف های مزبور( جعفری ،محمدتقی،مقاله محمد خاتم پیامبران ج2 ص 273) 
وشاید کلام علی علیه السلام که فرمود: العقل مصلح کل امر عقل اصلاح کننده هر امری(1)است ونیز العقل یهدی و ینجی عقل هدایت می کند ونجات می بخشد(2)، بیانگر همین مطلب باشد همچنین امام صادق علیه السلام در پاسخ کسی که از حضرت معنای عقل را پرسید فرمودند: ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان عقل چیزی است که به وسیله آن خدا را بپرستند و بهشت را به دست آورند.(3) 

تعقل در آیات قرآن

لفظ عقل در قرآن مجید نیامده است اما افعالی که از این کلمه مشتق شده اند در چهل و نه جای قرآن ذکر شده اند22 بار یعقلون 24 بار تعقلون و عقلوه ویعقلها ونعقل هرکدام یک بار. می توان آنها را از نظر مضامین و کاربرد به چهاردسته کلی تقسیم نمود: 
1-آیاتی که مستقیما" انسان را به تعقل و تحریک و تشویق می کند تا با بهره وری از نتایج آن قدمی به سوی معرفت وکمال برداشته شود: 
«و سخر الکم الیل والنهار و الشمس و القمر والنجوم مسخرت بامره ان فی ذلک لایت لقوم یعقلون »،(نحل 12) خداوند شب وروز و خورشید وماه را برای شما مسخر نمودوکرات فضایی همه تحت فرمان اوست، این نظم و ترتیب برای انسانهایی که تعقل می کنند دلایلی دربردارد. 
مضمون این گروه آیات در جاهای دیگر قرآن از جمله بقره آیات 73،164 ،241 و سوره مومنون آیه 80 سوره رعد آیه 1 تا 4 و سوره جاثیه آیه 5 و ...آمده است. 
2-آیاتی که بیانگر ندامت و پشیمانی انسان در روز قیامت اند؛ زیرا که در دار دنیا از نیروی عقل خویش بهره نگرفته اند:وقالوا لو کنا نسمع اونعقل ما کنا فی اصحب السعیر(ملک 10) تبهکاران در قیامت گویند اگر حقیقت را می شنیدیم وتعقل می کردیم اهل عذاب وآتش نبودیم. 
3-آیاتی که توبیخ گر انسانهایی هستند که پس از درک حقیقت به وسیله عقل آن حقیقت را پوشانیده اند مانند افتطمعون ان یومنوا لکم وقد کان فریق منهم یسمعون کلم الله یرفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون(بقره75) آنان که کلام خدا را می شنوند و سپس آنرا با اینکه تعقل کرده اند منحرف می سازند در حالی که می دانند کلام خدا حق است وبه آن خیانت می کنند. 
4-آیاتی که توبیخ وسرزنش کننده انسان هایی است که از این نعمت و نیروی عقل خویش استفاده نمی کنند که یقینا" دراین صورت از رسیدن و دریافت حق وحقیقت محروم خواهند بود: 
این شر الدوات عند الله الصم البکم الذین لایعقلون (انفال22) بدترین جانوران در نزد خداوند مردمی هستند که از شنیدن حق کر واز گفتن حق لال هستند کسانی که تعقل نمی کنند. 
مضمون آیات 65 سوره آل عمران ،32انعام،16یونس،51 هود وموارد متعدد دیگری نیز براین مطلب دلالت می کنند. 
5-همه آیاتی که کلماتی از قبیل تدبر،تفکر ،رحمت،حکمتی ،لب و ... درآن به کاررفته تایید ویا تفسیر وتوضیحی برآیات عقل اند؛(4)که حدود سیصد مورد را شامل خواهد شد. 
اما نکته قابل ذکر آن است که باتوجه به مفاهیم این آیات ، جای کمترین شک وتردیدی باقی نمی ماند که نیروی عقل وخرد آدمی از نظر قرآن یکی از سرچشمه های علم وآگاهی بشر و نیز یکی از ممیزات واقعی انسان از سایر موجودات خواهد بود، به همین علت ،نقش بسیار زیادی در ابعاد گوناگون شناخت حقیقی ودر نتیجه رسیدن به حق و واقعیت خواهد داشت. علامه طباطبایی در ذیل آیات والذین اجتنبوا الطغوت ان یعبدوها و انا بوا الی الله لهم البشری فبشر عباد. «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدهم الله و اولئک هم اولوا الالبب»(5)می فرمایند: صفت پیروی از بهترین قول ، خود هدایتی است الهیه و این هدایت عبارت است از طلب حق وآمادگی تمام برای پیروی از آن هر جا که یافت شود. همچنین اضافه می کند که از جمله و اولئک هم اولوا الالبب استفاده می شودکه عقل عبارت است از نیرویی که با آن به سوی حق راه یافته می شود ونشانه داشتن عقل پیروی از حق است و در تفسیر آیه «ومن یرغب عن مله ابرهم الا من سفه نفسه»(6)چنانچه از آیه استفاده می شود سفیه کسی است که دین خدا را پیروی نمی کند درنتیجه عاقل آن کسی است که از دین خداوند پیروی کند .(7)یقینا" کلام امام علی علیه السلام که فرموده «ثمره العقل لزوم الحق »(8)نتیجه عقل ملازمت وهمراهی با حق است ، ناظر برهمین معنا است. 

کارآیی عقل از نظر روایات

به منظور غنای بحث نمونه هایی از کارایی عقل از دیدگاه روایت را مورد تأمل و دقت قرار می دهیم.پس 

1.مرز جدایی انسان از حیوان

کمترکسی است که نداند شرط لازم برای پذیرش هرنوع مسئولیت شرعی واجتماعی ،برخورداری فرداز عقل سالم می باشد. به همین علت است که بر دوش دیوانگان و سفیهان هیچ تکلیف شرعی باز نمی شود وبرعهده بی خردان و کم خردان هیچ مسئولیت عرفی قرار داده نمی شودواین به سبب آن است که حفظ مقام خلیفه الهی وکرامت وشرافت ذاتی انسان در گرو عقل سلیم و بهره گیری شایسته از آن نعمت بی قیمت خدادادی است . لذا اگر فردی به هر سبب از نعمت عقل محروم ویا به هر دلیل ازبهره گیری صحیح آن بی نصیب گشت نه تنها همه شئون انسانیت خود را از دست داده و حتی گاهی لایق نام انسانی نیز نخواهد بود، چنانکه در روایت می خوانیم: 
خداوند فرشتگان را آفرید وعقل را در وجود آنها قرار داد وحیوانات را خلق کرد و شهوت را درآنها به کار گمارد وانسان را آفرید و در او عقل و شهوت نهاد پس هرکسی که عقلش برشهوتش پیروز شود از فرشتگان بالاتر و والاتر رود و هرکس که شهوت وی بر عقل او غلبه یافت از حیوانات پست تر است .(9) 

2.عقل تکیه گاه ایمان

دین مقدس اسلام برخلاف همه مذاهب و مسلک های اجتماعی موجود و گذشته مصرا" از پیروان خودمی خواهد وحتی آنان را موظف می داند که اصول دین ومکتب خود را با اتکا به عقل و روش عقلانی بپذیرند یعنی برهر فرد مسلمان واجب است که با تکیه بر عقل و خرد به اصول و مبانی اعتقادی خودمعتقد گردد وگرنه پایه معتقداش سست وکم ارزش و چه بسا بی ارزش خواهد بود. 
قال رسول الله صلی الله علیه واله : «انما یدرک الخیر کله بالعقل ولادین لمن لاعقل له»(10)؛پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمود:همانا تمام خیرها وخوبی ها به وسیله عقل حاصل می شود وکسی که عقل ندارد دین ندارد. همچنین ازامام صادق علیه السلام نثل شده که فرمودند: «من کان عاقلا کان له دینا" و من کان له دین دخل الجنه»(11)؛ هرکس که عاقل باشد دیندار است وهرکس دیندار باشد به بهشت می رود. 
امام علی علیه السلام فرمودند: جبرئیل بر آدم علیه السلام فرود آمد وگفت :ای آدم!من مأمورم که تو را درمیان سه چیز مخیر سازم تا یکی را برگزینی ودوتای دیگر را رها سازی. آدم پرسید که آن سه چیز چیست؟ جبرئیل جواب داد عقل وحیا ودین آدم علیه السلام گفت: عقل را برگزیدم .پس جبرئیل به حیاء و دین گفت شما هر دو برگردید، پاسخ دادند که ای جبرئیل ما مأموریم که همراه عقل باشیم؛ هرکجا که باشد.(12) 
به فرموده علامه: بنای عقل برای ایمان تاحدی است که حتی خداوند در قرآن کریم حتی در یک آیه هم بندگان را امر نفرموده که نفهمیده به قرآن ویا به هرچیزی که از جانب اوست ایمان آورند، یا راهی را کورکورانه بپیمایند،حتی قوانین و احکامی که برای بندگان خود وضع کرده و عقل بشری به تفصیل ملاک های آنها رادرک نمی کند نیز به چیزهایی که در مجرای احتیاجات قرار دارد علت آورده است.مانند همانا نماز از بدکاری ومنکرات جلوگیری می کند و یاد خدا بزرگتر است: ان الصلوه تنهی عن الفحشاء والمنکر ولذکر الله اکبر والله یعلم ما تصنعون (عنکبوت 45) و موارددیگر.(13) 

3.عقل ،پیامبر درونی

در بحث های معارف و اخلاق نوشته ایم که انسان موجودی کمال جو سعادت طلب ودرعین حال آزاد ومختاراست و وظیفه دارد که با استفاده صحیح از نعمت آزادی به سازندگی ابعاد شخصیت خویش بپردازد اما بدون تردیدزندگی وپیمودن راه کمال وسعادت برای هیچ کسی بدون هادی و راهنما امکان ندارد و مقدورهم نیست ،همچنین باید بدانیم که این راهنمای سعادت ونیک بختی یا درونی است یا بیرونی، درونی را عقل وبیرونی را پیامبر یا امام نامندک 
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به هشام بن حکم فرمود: «یا هشام ان الله علی الناس حجتین حجه ظاهره وحجه باطنه فاما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه واما الباطنه فالعقول»(14)؛ خداوند را دربین مردم دو حجت و راهنما است ،یکی آشکار و دیگری پنهان، حجت و راهنمای ظاهری خداوند رسولان و انبیا و امامان هستند وراهنمای باطنی خداوند ،عقل های مردم است. 
همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: «حجه الله علی العباد النبی والحجه فیما بین العباد و بین الله العقل»(15)؛حجت خداوند برمردم پیامبر است وحجت بین مردم و خداوند عقل است. امیر مومنان علی علیه السلام نیز فرمودند: «العقل رسول الحق»(16)؛ عقل رسول و فرستاده حضرت حق است. 
گفتنی است که چون پیامبران الهی عهده دار تربیت انسان ها وهادیان واقعی بشر به سوی کمال مطلق اند، طبیعی است که خود باید از حد اعلای رشد عقلی برخوردار باشند تا تلاش خستگی ناپذیر وراهنمایی و رهنمودشان به نحو مطلوب ثمره نیکو وارزشمندش را به بار آورد،چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: «ولابعث الله نبیا" و رسولا" حتی یستکمل العقل ویکون عقله افضل من جمیع عقول امته»(17)، هیچ پیغمبری از طرف خداوند به رسالت یا نبوت مبعوث نشد مگر آنکه واجدعقل کامل بود به حدی که عقل وی بر عقول جمیع امتش برتری داشت. 

4.تلازم عقل و شرع

دربین افراد مسلمان کمتر فرد مکلف و آشنای به تکلیف را می توان یافت که کلمه اجتهاد و مجتهد را نشنیده باشد و با معنای آن آشنا نباشد، اجتهاد،نهایت تلاش و کوششی است که یک فقیه برای فهم واستنباط احکام فرعی اسلام ،برمبنای منابع و ادله چهارگانه فقهی یعنی کتاب (قرآن مجید) و سنت (فعل وقول و تقریر معصوم) واجماع وعقل انجام می دهد. بنابراین عقل یکی از منابع اصلی فقه است که مجتهد با تکیه برآن بسیاری از احکام اسلامی را به دست می آورد و در اختیار کسانی که قدرت استنباط احکام را ندارند قرار می دهد. 
اینجاست که عقل با قرآن وسنت همراه می شود ومقام والای آن در کشف احکام روشن می گردد و به همین سبب واعتبار خواهد بودکه بزگان و صاحب نظران در علم اصول تلازم عقل وشرع را مطرح می کنندودر تلازم و همراهی این دو منبع قاعده واصل زیر را می آورند که : 
کلما حکم به العقل حکم به الشرع و کلما حکم به الشرع حکم به العقل ؛ هرکجا و هر وقت که عقل براساس معیارهای واقعی خود حمی را تشخیص دهد وفرماین را صادر کند شرع مقدس بران صحه می گذارد ومی پذیرد و متقابلا" هرزمان که شرع مقدس ،حم وفرمانی داشته باشد عقل صد درصد با آن موافق است وآنرا پذیرا می گردد. توضیح و تفصیل مطلب را در کتابهای اصولی جستجو نمایید. 

5.عقل ملاک مسئولیت و میزان ثواب وعقاب

امام باقر علیه السلام فرمودند: «انما یداق الله العباد فی الحساب یوم القیامه علی قدر ما اتاهم من العقول فی الدنیا»(18)؛ خداوند به وقت حساب در روز قیامت بندگان را به اندازه عقلی که در دنیا به آنان عنایت کرده است مورد بازخواست و خرده گیری قرار می دهد. 
اسحاق بن عمار گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم قربانت گردم من همسایه ای دارم که بسیار نماز می خواند وبسیار صدقه می دهدوبسیار هم به حج می ورد وآدم بدی هم نیست .حضرت فرمود: ای اسحاق عقل و خردش چگونه است. گفتم : قربانت عقل وخرد چندانی نداردفرمود: این کارها مقام او را بالا نمی برد.(19) 
امام باقر علیه السلام فرمود: چون خداوندعقل را آفرید به او فرمود پیش بیا، پیش آمد، بعد فرمود عقب برو، عقب رفت ، آنگاه خداوند فرمود به عزت وجلال خودم سوگند که خلقی را بهتر از تو نیافریدم ، فقط تو را فرمان دهم وتنها ترا نهی کنم ( به اعتبار تو) وتورا ملاک ثواب وکیفر قرار خواهم داد.(20) 

6.عقل و روابط اجتماعی

انسان موجودی اجتماعی است که پرورش اکثر استعدادهای درونیش رهین زندگی جمعی وبعد اجتماعی اوست یعنی تکلم وسخن گفتن طرز برخورد و معاشرت با افراد خانواده واجتماع ودوستان و دشمنان ونیز همبستگی با گروه ها واحزاب و ملل واقوام دیگر وهمچنین نحوه تعاون وتفاهم وهمکاری و همگامی وهمفکری با دیگران، چگونگی بروز احساسات و عواطف وموافقت ها ومخالفت ها و ... همگی وابسته به جنبه زندگی گروهی انسان است که باید با استفاده نیکو از امکانات بیرونی وبرنامه های تربیتی حساب شده به پرورش آنها اقدام گردد. همچنین باید اضافه نمودکه بعداجتماعی سهم عمده ای در تقویت قدرت تفکر واستدلال و دانش افزایی وکسب تجربه ها ومهارت ها خواهد داشت. 
اما آنچه قابل انکار برای هیچ پژوهشگری نیست این است که بعد عقلایی انسان در کنترل ورشد واقعی وشکوفا سازی جنبه اجتماعی بشر مهمترین نقش را برعهده دارد لذا بر برنامه ریزان ومعلمان و مربیان آگاه و دلسوز لازم است تا برنامه تنظیمی وروش های تربیتی وعملی را با جنبه عقلایی سازش داده و هماهنگ سازند وبه منظور بازیابی بهتر از ثمره تلاش ها وکوشش ها ونیز موفقیت بیشتر ، رهنمودهای گرانقدرپیشوایان مذهب را سرلوحه کار خویش قرار دهند.نمونه ای از این رهنمودها در زیر آمده است: 
پیامبراکرمصلی الله علیه واله فرمودند: «راس العقل بعدالدین التودد الی الناس واصطناع الخیر الی کل بر وفاجر»(21)؛ پس از ایمان به خدا سرآمد تمام اعمال عاقلانه بشر دوستی و نیکی به همه مردم است ، خواه خوب و درستکار باشد و یا فاسق و گناهکار. 
همچنین ایشان در حدیثی دیگر فرمودند: «راس العقل بعدالایمان بالله مداره الناس فی غیرترک حق»(22)؛ بعد از ایمان به خداوند سرآمدهمه کارهای عاقلانه مدار نمودن با مردم است بدون آنکه حقی ترک وپایمال شود. 
امام علی علیه السلام فرمودند: «التودد الی الناس راس العقل»(23)؛ ریشه خردمندی اظهار دوستی ومحبت نسبت به مردم است. 
و دربیانی دیگر فرودند: «العقل حیث کان الف و مالوف»(24)؛ هرکجا عقل باشد مایه الفت وهمبستگی همه جانبه است (نقل به معنا)همچنین از ایشان روایت شده که فرمودند: «ثمره العقل مداراه الناس»(25)؛میوه ونتیجه داشتن عقل ،برخورد مدارا بامردم است. 

7.عقل ، عامل تعدیل غرایز وعواطف

یکی از ابعاد شخصیت انسان - که هرکس وظیفه دارد که به رشد صحیح آن بپردازد بعد عاطفی است یعنی هرانسانی به طور فطری وطبیعی از غرایزی چون حب ذات ریاست طلبی، مال ومقام دوستی، شهوت و غضب و ...و عواطفی همچون نوع دوستی ،محبت به دیگران ،علاقه به زن وفرزند، ترحم به ضعیفان و زیردستان و ... برخوردار است که همگی آنها فی حد ذاته و به نوبه خودنیکو و مفید و حتی لازمه زندگی انسانی است ، لذا باید به نحو شایسته پرورش یابند و ارضا شوند . اما مسأله مهم و وظیفه ومسئولیت سنگینی که هر انسانی بر عهده دارد آن است که جا ومکان به کار بردن غرایز و عواطف و نحوه به کاربستن و نیز میزان ظهور و بروز آنها را به خوبی بشناسد تا آنها از راه تعادل خارج نشوند و بر اثر افراط و تفریط انسان را به زبونی و خواری وهلاکت نکشانند و دراین وادی یکی از عوامل بسیار موثر که می تواند بشر را یاری و او را از خطرات نجات بخشند عقل اوست. 
قال علی علیه السلام «العقل الکامل قاهر للطبع السوء»(26)؛ امام علی علی السلام فرمودند: عقلی که به مرحله کمال رسیده است می تواند طبیعت بد وغرایز تندرو را سرکوب کند. 
همچنین فرمودند: «العاقل من یملک نفسه اذا غضب و اذا رغب و اذا رهب.»(27)عاقل کسی است که درهنگام خشم ونیز در وقت تمایل و علاقه مندی به چیزی وهمچنین به وقت ترس از چیزی بر نفس خود مالک و غالب باشد. 
عن علی علیه السلام: «من علامات العقل العمل بسنه العدل»(28)؛ اما علی علیه السلام فرمودند: از نشانه های عقل به کاربستن روش عادلانه (درکارها) است. 
قال علی علیه السلام : «النفوس طلقه لکن ایدی العقول تمسک اعنتها عن النحوس»(29)؛ وباز حضرت امیر علیه السلام فرمودند: نفس سرکش آدمی رها و خودسر است ولی دست نیرومند عقل به شدت زمامش را می کشد و از اعمالی که مایه نحوست و بدبختی است بازش می دارد. 

8.عقل سنگ زیربنای علم و تجربه و نوآوری

اعتقاد ما برآن است که نه تنها اندیشمندان بلکه حتی عموم انسان های معمولی ومتعارف به خوبی واقف اند که بخشی از معلومات و آگاهی های خود را از راه آموختن وبخشی از معرفت های خویش را از طریق تجربه به دست می آورند. اما آنچه دراین وادی قابل دقت ودانستن است آنکه روایات اسلامی به طور صریح وآشکار اعلام می نمایند که هم علم وهم تجربه متکی به نیروی عقل اند؛ یعنی سنگ زیر بنای علم وتجربه نیروی خرد آدمی است که به طور طبیعی و رایگان خدایش به او عنایت و بدو سرافراز و مفتخرش کرده است . بی تردید افزایش و ابتکار و باروری علم و دانش وتجلی ونمود تجربه ومهارت هرکس به میزان قابل توجهی به توانمندی نیروی عقل ونحوه به کاربردن و استفاده صحیح از آن گوهر پربها خواهد داشت، هم چنان که این حقیقت و واقعیت را با بیان های مختلف در کلام مولای متقیان، حضرت علی علیه السلام می بینیم که فرمود: عقل بر دو قسم است یکی عقلی که به طور طبیعی نصیب بشر می شود و دیگری عقلی که از راه شنیدن سخنان دیگران وفراگرفتن معلومات این وآن عاید آدمی می گردد؛ ولی برا ی کسی که عقل طبیعی وسالم ندارد شنیدن مقالات وسخنان علمی سودبخش نیست مانند کسی که چشمش نابینا است ونمی تواند از پرتو نور آفتاب استفاده کند و چیزی را ببیند.(30) 
و فرمودند: «العقل عقلان عقل الطبع وعقل التجربه وکلاهما یودی الی المنفعه و الموثوق به صاحب العقل والدین »(31)؛ عقل بر دو نوع است عقل طبیعی و عقل تجربی وهر دوتای آنها به سودانسان می انجامد وکسی مورد وثوق و اعتماد است که دارای عقل ودین باشد وباز فرمودند: «عقول الفضلاء فی اطراف اقلامها.»(32)عقل های فضلا ودانشمندان دراطراف نیش قلم هایشان دور می زند. همچنین فرمودند: عقل ها پیشوایان افکارند وافکار پیشوایان عواطف و عواطف پیشوایان حواس و حواس پیشوایان اعضا؛ (به اینترتیب اعضای انسان برحواس او تکیه می کنند وحواس او از عواطف او کمک می گیرند وعواطفش برافکار تکیه می کند وافکار بر عقل ها)(33) 

تفکر چیست؟

در مجمع البحرین آمده است که التفکر التأمل(34)تفکر یعنی تامل و دقت در کار وراغب در کتاب مفردات استعداد دریافت علم وآگاهی را علم می نامند وتفکر را به تلاش وحرکت این استعداد برا ی دریافت علم وآگاهی در زیر نظر عقل معنا می کند.(35)همچنین یکی ازمعناهایی که درکتب منطق برای فکر دکر کرده اند آن است که الفکر ترتیب امور معلومه للتادی الی مجهول، یعنی فکر عبارت است از مرتب ساختن امور معلوم برای کشف مجهول(36)ودر تفسیر المیزان می خوانیم که قرآن کریم عقول را به استعمال چیزی که در فطرت آن جا دارد و در رفتن راهی که به حسب طبع خود میشناسد والفت دارددعوت می کند وآن همان ترتیب مطالب معلوم برای کشف مجهولات است وآنچه که فطری عقول است این است که برای به دست آوردن معلومات واقعی مقدماتی تحقیقی ویقینی ترتیب دهد.(37) 
به هرحال ا زمجموع همه اینها می توان نتیجه گرفت که تفکر جلوه ای از تعقل ویا ثمره ای ازآن است که ما رابه تأمل وبررسی عمیق امور وا می د ارد تا از آنها نتیجه مطلوب ومعقول به دست آوریم وسرانجام به فلاح و رستگاری که نهایت درجه خواسته وسعادت انسان است برسیم وشاید از اینکه درقرآن کریم بیش از سیصد مورد انسان را به تفکر ،تعقل، تذکر ؛ تدبر ،تفقه و ... فرا می خواند همین هدف را دنبال می کند. 

قرآن وتفکر

موضوع تفکرو اندیشیدن از جمله موضوعات بسیار مهمی است که قرآن کریم برآن تأکید داشته و این بحث را تقریبا" در 18 آیه مطرح می کند. 
ازجمله فرماید: اولم یتفکروا ما بصاحبهم من جنه ان هو ا لا نذیر مبین ؛ (اعراف آیه 184) آیا این مشرکان فکر نکردند که صاحب آنان (پیامبر) به هیچ وجه جنونی دراو نیست اونیست مگر انذار دهنده آشکار. 
همچنین درآیاتی پس از شمردن برخی از نعمت های که خداوند در اختیار بشر قرار داده وآن ها را نشانه ای از آثار قدرت الهی دانسته می فرماید:... ان فی ذلک لایه لقوم یتفکرون (نحل آیه 11 و 69)همانا درآن نشانه قدرت خدا برای مردمی که تفکر می کنند وجود دارد و یا می فرماید: ... کذلک یبین الله لکم الایت لعلکم تفکرون ؛ (بقره آیه 219 و266) این چنین خداوند نشانه های خود را برای شما بیان می کند شاید در کارهای خود بیاندیشید. 
درآیه ای دیگر می فرماید: ... افلا تتفکرون ؛(انعام آیه 50) آیا فرک نمی کنید! و یا می فرماید:اولم یتفکروا فی انفسهم ،(روم آیه 8 ،اعراف 184) آیا درخودشان نیاندیشیده اند. 
ویا می فرماید: ...لعلهم یتفکرون ؛(اعراف آیه 176 ؛نحل 44 و69؛حشر21) شاید بیاندیشند. 
وجالب آنکه در آیه 46 سوره سبأ متعلق تفکر محذوف است که خود دلیل بر مطلق بودن وعموم بودن تفکر می باشد. یعنی تفکر درهمه چیز و در همه امور زندگی اعم از مادی یا معنوی دنیوی یا اخروی کوچک یا بزرگ و...(مکارم شیرازی ؛ الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل ،ج10 ؛ص584) 

پرورش نیروی تفکر وابتکار و نوآوری

زیست با ارزش: یکی از امتیازات اصلی زندگی انسان برسایر حیوانات آن است که زندگی انسان یک زندگی فکری است ،یعنی زیستن انسان زیست متکی بر فکر است وبه طور مسلم هرچه فکر صحیح تر ونیرومند تر ومستقیم تر باشد، زندگی بهتر و نیکوتر و از استقامت بیشتری برخوردار خواهد بود. بنابراین زیست باارزش وقتی است که مبتنی بر فکر با ارزش باشد وخدای متعال نیز در کتاب مقدس قرآن با راه های مختلف وروش های گوناگون همین مطلب را تذکر فرموده است. 

علم وتعلم ، عقل و تعقل

درابتدا لازم است که دو مطلب از یکدیگر تفکیک و جدا شود، علم (تعلیم) و تعلم از عقل و تعقل. علم همان آموزش دادن وتعلیم است ودر تعلیم ، متعلم فقط فراگیرنده است ومغز متعلم به منزله انباری است که یک سلسله معلومات درآن ریخته می شود، ولی این مقدار در آموزش کافی نیست ونباید هدف آموزش فقط همین باشد بلکه باید هدف بسی بالاتر و والاتر باشد ومعلم باید و حتی وظیفه دارد که نیروی فکری متعلم را پرورش دهد واورا به سوی استقلال در اندیشیدن رهنمون گردد وقوه ابتکار او رازنده و توانمند سازد.(38) 
بنابراین آنجا که در مقابل علم وتعلم از عقل وتعقل ویا فکر و تفکر سخنی به میان می آید ویا از آنها بحث و تجزیه وتحلیلی می شود نظر وهدف همان دخالت رشد عقلانی و استقلال فکری است که بر اساتید فن واجب است که ارزش حقیقی آنرا دریابند وبا به کار بردن آن در آموزش هیا خویش بهای لازم آنرا بپردازند واگر معلمی از رشد فکری وعقلانی متعلمین غفلت ورزد وتنها به این اندازه قانع شود که مطالب ونکایت را قالبی به افراد تحت تعلیم خود آموزش دهد وآنگاه همان آموخته شده ها را طوطی وار از آنان بخواهد خیانتی بس بزرگ، هم به افراد هم به آموزش وپرورش وهم به جامعه اسلام و مسلمین و بشریت نموده است. زیرا اگرچه با به کاربستن این روش وسیله تقویت نیروی حافظه متعلمین را فراهم کرده اما متقابلا" قدرت تکفر وخلاقیت آنان را تضعیف نموده است .دردین مقدس اسلام هم به مسأله تعلیم وتعلم وهم به مسأله تفکر و تعقل عنایت و توجه شده است وهر دوی آنها راعبادت می داندوبرا یهرکدام ارزشی فوقا لعاده قائل است اما در مقام مقایسه مسلما" تفکر و تعقل را برتعلیم وتعلم مقدم می شمارد. به فرموده علی علیه السلام :«فضل فکر وفهم انجع من فضل تکرار و دراسه»(39)؛ ارزش وفضیلت اندیشیدن وفهمیدن سودمندتر از ارزش و فضیلت تکرار کردن وگفت وشنود می باشد وباز می فرمایند: «علیکم بالدرایات لا بالروایات»(40)؛ برشما لازم است به فهم ودرک مطالب نه فقط نقل وبیان آنها. 
همچنین موضوع آنگاه آشکارتر وواضح تر می گردد واهمیتش روشن تر می شود که به دقت درآیات وروایات مربوطه تدبری گردد واین نتیجه را به دست آورد که از نظر اسلام علم به معنای واقعی آن علمی است که با تفکر و تعقل همراه باشد وآنگاه علمی متناسب با خود را به دنبال آورد؛ همچنان که این معنا از حدیث مفصل و معروف عقل که از امام هفتم رسید ه است کاملا قابل درک است که فرمودند: 
«یا هشام نصب الحق لطاعه الله ولانجاه الا بالطاعه والطاعت بالعلم والعلم بالتعلم والتعلم بالعقل یعتقد و لاعلم الامن عالم ربانی ومعرفه العلم بالعقل؛»(41) 
ای هشام حق را برپا داشته اند برای فرمان بردن از خدا نجات ورستگاری نیست مگر به طاعت وطاعت به وسیله علم است وعلم نیازمند به آموزش است و آموختن وابسته به عقل می باشد وعلم منحصر به عالم ربانی و الهی است ودرک وفهم علم به تعقل است. 
همچنین اگر در سرزنش وتوبیخ عالمان بی عمل آیات و نیز روایات بسیار فراوانی رسیده- تا آنجا که نه تنها آنان را عالم نمی دانند که جاهلشان می خوانند- باز از همین باب است .امام صادق علیه السلام فرمودند: «من لم یصدق فعله قوله فلیس بعالم»(42)،کسی که کردارش گفتارش را تأیید وتصدیق نکند عالم و دانشمند نیست. 
وامام علی علیه السلام فرمودند: «کفی بالعالم جهلا" ان ینافی علمه عمله»(43)؛ بر نادانی صاحب علم همین قدر بس که علمش مخالف با عملش باشد. 
در تأیید این مطلب شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که درعرف عام تقریبا همیشه ودر همه جا نقطه مقابل علم را جهل می دانند اما روایات زیادی جهل را ضد عقل معرفی فرموده اند .مثلا" حضرت رضا علیه السلام فرمودند: «صدیق کل امرء عقله وعدوه جهله .»(44)دوست هر فردی خرد وعقل اوست و دشمنش جهل و نادانی اوست. 
وباز شاید به همین خاطر باشد که مرحوم کلینی(ره) دراصول کافی کتاب عقل وجهل را عنوان فصل قرار داده است نه کتاب علم وجهل. 
البته از یاد نبرده ایم که زیربنا و شالوده فکر و تعقل تعلیم وتعلم می باشد و هیچ تفکری وتعقلی بدون تعلیم و تعلم قبلی ممکن نیست؛اما پس از حصول و کسب معلومات مقدماتی ارج وبهای واقعی با تعقل و تفکر است که ثمره دقت در حدیث زیر بازگو کننده این حقیقت می باشد: 
قال الصادق عن الیه علیهما السلام : «یا بنی اعرف منازل الشیعه علی قدر روایتهم ومعرفتهم فان المعرفه هی الدرایه للروایه وبالدرایه للروایات یعلو المومن الی اقصی درجات الایمان»(45)؛ امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود: ای فرزندم مقام ومنزل شیعیان را به اندازه روایاتی که می دانند و به مقدار معرفت آنها بشناس، پس همانا معرفت حقیقی فهم و شناخت روایات است وبه وسیله شناخت وفهم روایات مومن به اعلادرجه ایمان،بالا خواهدرفت. 
بنابراین به هر بشری به اعتبارانسانیت خویش وبر هر مسلمان ومومنی به خاطر ایمان ورهنمودهای دینش واجب است که به نقادی آموخته ها بنشیندیعنی هرانچه را که می خواند ویا می شنود به محل عقل وفکر بزند و با معیار اندیشه ومنطق بسنجد یافته های حق وصحیح و معقول ومنطقی را علم داند و به کار بندد و بقیه را فرو نهد ورهایش کند وبدین ترتیب چون به الطاف وتوفیق خداوند ی وکوشش شخصی نهمت و روحیه نقادی سخن وانتخاب احسن نصیب وی گشت بی تردید نشانه رشد فکری خویش به حساب آورد و خود را بشار یافته از سوی خدای خویش بداند ، که امام هفتم علیه السلام فرمود: 
یا هشام ان الله تبارک و تعالی بشر اهل العقل و الفهم فی کتابه فقال: ... فبشر عباد. الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدهم الله واولئک هم اولوا الالبب، (زمر18-17) ای هشام به راستی خدای تبارک وتعالی اهل اندیشه وصاحبان خرد را در کتاب خود مژده و بشارت داده است آنچنان که فرمود: بشارت بده بندگان را آنان که سخن را استماع می کنند و بهترین آنرا انتخاب و پیروی می نمایند چنین کسانی هستند که خداوند آنها را هدایت کرده واینان به راستی صاحبان عقل هستند. 
شایان ذکر است که درایجاد وتقویت روحیه نقادی در متعلمین نه تنها اساتید ومربیان نقش مهم و اساسی خواهند داشت بلکه چون عهده دار پرورش فکری افرادند وظیفه و مسئولیتی خطیر وبسیار سنگین برعهده دارند؛ تا آن حد که باید آنچنان متعلمین خود را آموزش و پرورش دهند وخصلت نقادی مطلب را در آنان بپرورانند که به هیچ سخن ناحق اعتنایی نکنند اگرچه گوینده اش آن را با آب وتاب بیان کند و حتی چهره و ظاهری حق نما داشته باشد و متقابلا" پذیرنده حق باشند هرچند گوینده آن خود اهل حق نباش .چنانکه در روایات اسلامی از حضرت مسیح علیه السلام نقل شده که فرمود: 
«خذوا الحق من اهل الباطل ولاتأخذو الباطل من اهل الحق وکونوا نقاد الکلام»(46)؛ حق را بگیرید و بپذیرید ولو از اهل باطل اما باطل را هرگز نگیرید و نپذیرید ولو ازاهل حق خودتان نقاد سخن و سخن شناس باشید. 

تحلیلی حکیمانه از استاد شهید

این مسأله که رشد شخصیت فکری وعقلانی باید در افراد و در جامعه پیدا بشود- یعنی قوه تجزیه و تحلیل مسائل بالا برود- یک مطلب اساسی است .اصلا" من به کسانی که خیلی معلم واستاد دیده اند واین را مایه افتخار خویش می شمرند، اعتقادی ندارم مثلا" می گویند فلان عالم سی سال به درس مرحوم نائینی رفته وبیست وپنج سال در درس آقا ضیاء حاضر شده است ، من می گویم کسی پنجاه و پنج سال عمر خود را یکسره صرف آموختن وتحصیل می ماید دیگر مجال فکرکردن ندارد! تمام نیرویش وعمرش به گرفتن گذشته است فرصت وتوانی برایش باقی نمانده تا خود به مطلبی برسد... 
بلی از نظر اسلام ت علیم وتعلم عبادت است وهمین طور تفکر عبادت است اما آنچه در باب تفکر آمده است بیشتر از آن است که درباب تعلم ذکر شده است. مثلا" افضل العباده التفکر ، برترین عبادت ها تفکر است یا لاعباده کالتفکر، هیچ عبادتی مانند تفکر نیست یا کان اکثر عباده ابی ذر التفکر ، بیشترین عبادت ابوذر فکر کردن بود و... 
به منظور جلوگیری از طولانی شدن سخن به همین مقدار بسنده می شود و احادیث زیر حسن ختام این قسمت خواهد بود. 
1-قال عیل علیه السلام «اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعایه لاعقل روایه فان رواه العلم کثیر و رعاته قلیل»(47)، اخباری که می شنوید پیرامون آن تفکر کنید، تفکر برای عمل نه فقط برای نقل زیرا راویان علم بسیارند و عمل کنندگان به آن کم. 
2-عنه علیه السلام: «علیک بالفکر فانه رشد من الضلال و مصلح الاعمال»(48)،بر تو باد اندیشیدن زیرا فکر راه رشد وکمال را از راه گمراهی وضلالت نشان می دهد وکارها را اصلاح می کند. 
3- عن حسن بن علی علیه السلام : «علیکم بالفکر فانه حیاه قلب البصیر»(49)، اندیشه کنید زیرا اندیشیدن وسیله زنده بودن قلب و دل افراد آگاه و بصیر است. 
4- عن علی علیه السلام : «من اکثر الفکر فیما یعلم اتقن علمه وفهم ما لم یکن یفهم»(50)؛ کسی که درباره آنچه می داند زیاد فکر کند وتأمل نماید علمش را محکم و استوار نموده و آنچه را نفهمیده بود می فهمد. 
5- عن ابی عبدالله علیه السلام:انه قال حدیث تدریه خیر من الف ترویه ولا یکون الرجل منکم حتی تعرف معاریض کلامنا، (فلسفی، محمدتقی، الحدیث ،ج 1،ص 327) امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسی یک حدیث از معارف اسلامی رابه خوبی بفهمد وعمق علمی آنرا به درستی درک کند بهتر ازآن است که هزار حدیث را درحافظه خود بسپارد وآنها رانقل کندو پیروان مکتب اهل بیت به مقام فقاهت نایل نمی شوند مگر آنکه نظرات ائمه علیهم السلام را درک کنند وبه جهات مختلف احادیث متوجه باشند. 

ذکر و تذکر

ذکر: در مفردات راغب چند معنا برای ذکر دیده می شود. از جمله می خوانیم که ذکر حالت نفسانی است که به انسان امکان می دهد تا آگاهی و معرفت های به دست آورده خود را حفظ و نگهداری کند. بدین ترتیب ذکر معادل حفظ است اما با این تفاوت که ذکر اندوخته های علمی را به وقت نیاز به صحنه ذهن حاضر میکند واین معنا را گاهی با قلب وگاهی با زبان انجام می دهد لذا گفته اند که ذکر بر دو قسم است قلبی وزبانی و هرکدام از آنها باز بر دو قسم اند یکی ذکر از فراموش شده ها و دیگری ذکر بدون فراموشی وبه منظور ادامه حفظ برای هر قسم از آنها نیز آیاتی را به استشهاد می آورد( راغب اصفهانی، ص 181 ، ذیل فکر) تذکر نیز همان معنای ذکر رادارد. 
آیات پرشماری از قرآن مجید حاوی واژه های هم خانواده این کلمه می باشند و حتی بیش از تعقل و تفکر وپیام های این آیات همان پیام های آیات تعقل وتفکر است ، لذا نتایجی که از این آیات به دست می آید همان نتایجی است که ازآن آیات حاصل می شود. برای نمونه برخی از این آیات را شاهد مثال قرار می دهیم. 

توحید

-(خداوند) از آن آب باران برای شما بر درختان زیتون وخرما وانگور وهر گونه میوه های دیگر برویانید... 
... ان فی ذلک لایه لقوم یتفکرون ، که درآنها آیه و نشانه قدرت الهی برای مردمانی است که فکر می کنند. 
- و (خداوند) برای شما شب و روز وماه وخورشید و ستارگان را مسخر ساخت وبه فرمان او مسخرند... 
ان فی ذلک لایت لقوم یعقلون ،و دراین کار آیه ونشانه های قدرت خدا برای مردمی که تعقل می کنند وجود دارد. 
-و(خداوند)آنچه را در زمین برای شما آفرید در اشکال و رنگارنگ گوناگون است... 
ان فی ذلک لایه لقوم یذکرون ،(نحل 13-11) دراین کار نشانه توانایی خداوند برای مردمانی که متذکرند خواهد بود. 
دقت درآیات سه گانه برخی از نعمت هایی که پروردگار منان برای انسان خلق کرده ودر اختیار وی نهاده است برمی شمرد وبرآنها نام آیه وآیات (نشانه ونشانه ها) الهی می نهد و درک این حقیقت را مربوط به متفکران ، خردمندان ومتذکران می داند. 

معاد

-و دنیا جز بازیچه کودکان وهوسرانی بی خردان نیست ویقینا" سرای دیگر وقیامت برا ی اهل تقوی نیکوتراست. 
افلاتعقلون (انعام 32)آیا دراین گفتار تعقل نمی کنید. 
-به یقین درخلقت آسمان ها وزمین ورفت وآمد شب وروز دلایلی روشن برخردمندان ( بروجود خدا) است .آنان که خدا را درهر حالت یاد می کنند (یذکرون الله) ایستاده ونشسته و خفته وپیوسته در خلقت آسمان وزمین فکر می کنند (یتفکرون ) و می گویند پروردگارا این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدی تو پاک و منزهی پس ما را به لطف خوداز کیفر دوزخ دورنگه دارد. 
ان فی خلق السموات والارض و اختلف الیل والنهار لایت لاولی الالبب. الذین یذکرون الله فیما وقعودا" وعلی جنوبهم ویتفکرون فی خلق السموت و الارض ربنا ماخلقت هذا بطلا" سبحنک فقنا عذاب النار ،(آل عمران 190-191) 
-اوخدایی است که بادها را با بشارت باران رحمت خویش از پیش می فرستد تا باد ابرهای سنگین را بردارد، ما آنها رابه شهر ودیاری که مرده است می رانیم وباران را فرو می فرستیم پس هرگونه ثمر و محصول را آن سرزمین بیرون آوریم... 
کذلک نخرج الموتی لعلکم تذکرون ( اعراف 57) ما مردگان را این چنین از زمین برمی انگیزیم شاید که متوجه و متذکر شوید. 

قرآن

-انا انزلنه قرانا عربیا لعلکم تعقلون (یوسف2)ما قرآن را به عربی (فصیح) فرو فرستادیم شاید که تعقل کنند. 
-وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم ولعلهم یتفکرون ،(نحل،44) بر تو قرآن را نازل کردیم تا برای مردم آنچه را که فرو فرستاده شده بیان کنی شاید که تفکر می نمایند. 
- اتبعوا ما انزل الیکم من ربکم ولا تتبعوا من دونه اولیاء قلیلا" ما تذکرون، پیروی کنید از آنچه که از طرف پروردگارتان به سوی شما فرستاده شده وغیر از خدا را به دوستی نگیرید اما مردمی اندک متذکر این معنا می شوند. 
همچنین موضوعات دیگری مانند نبوت ،آفرینش،تمثیل ها وغیره که واژه هایی از تعقل و تفکر و تذکر در ضمن اشاره به آنها به کاررفته و ما را موظف به دقت وبهره گیری عالمانه و عاقلانه وعارفانه از آنها فرموده است . باید اذعان نمود که نه تنها آیاتی که متضمن الفاظ تعقل وتفکر وتذکرند، بارور کننده و رشد دهنده اندیشه ها هستند و شکوفایی ونو آوری ها را به دنبال دارند ، بلکه تمام آیاتی که واژه های تدبر، تفقه ، اولوالالباب وامثال، در آنها به کاررفته ویا هماهنگی مفهومی با این آیات دارند ،توانایی ایفای نقش فوق را خواهند داشت.